English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
Other Matches
fixed pivot محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
redesignate اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
unit categories انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
firing position موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
disbands منحل کردن یکانها
disband منحل کردن یکانها
disbanding منحل کردن یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
attachment منتصب کردن یکانها انتصاب
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
firing range برد تیراندازی مسافت تیراندازی
rifle clasp نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
fired تیراندازی کردن
shoots تیراندازی کردن
guns تیراندازی کردن
gun تیراندازی کردن
shoot تیراندازی کردن
fires تیراندازی کردن
fire تیراندازی کردن
open fire شروع به تیراندازی کردن
set up اماده تیراندازی کردن
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
port حمل کردن مزغل تیراندازی
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
restricting محدود کردن
restriction محدود کردن
stints محدود کردن
abounds محدود کردن
restrictions محدود کردن
restrict محدود کردن
stint محدود کردن
peg down محدود کردن
restricts محدود کردن
limit محدود کردن
abound محدود کردن
abounded محدود کردن
set out محدود کردن
abounding محدود کردن
straiten محدود کردن
delimitate محدود کردن
qualify محدود کردن
qualifies محدود کردن
containment محدود کردن
shooting تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن
shootings تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن
banding روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantifying محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantifies محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
narrowest محدود باریک کردن
narrower محدود باریک کردن
compass محدود کردن فهمیدن
narrow محدود باریک کردن
narrowed محدود باریک کردن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
shoot زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
impale محدود کردن میله کشیدن
narrow محدود کردن کوته فکر
territorialization محدود کردن بیک ناحیه
impaled محدود کردن میله کشیدن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
impaling محدود کردن میله کشیدن
limitation clause شرط محدود کردن مسئوولیت
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
narrowed محدود کردن کوته فکر
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
narrowest محدود کردن کوته فکر
impales محدود کردن میله کشیدن
narrower محدود کردن کوته فکر
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
gag پوزه بند بستن محدود کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
gags پوزه بند بستن محدود کردن
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
confining محدود کردن منحصر کردن
confine محدود کردن منحصر کردن
limit محدود کردن تعیین کردن حد
withhold محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
privacy حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
elastic banding روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
fanned بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
troops یکانها
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
system of units دستگاه یکانها
reinforces تقویت یکانها
incidents تصادم یکانها
incident تصادم یکانها
reinforce تقویت یکانها
dispatches اعزام یکانها
replacements تعویض یکانها
replacement تعویض یکانها
dispatched اعزام یکانها
servicae life عمرخدمتی یکانها
movements حرکات یکانها
dispatch اعزام یکانها
despatching اعزام یکانها
despatches اعزام یکانها
force structure سازمان یکانها
despatched اعزام یکانها
rotation تعویض یکانها
line of retreat خط بازگشت یکانها
logistic route امورلجستیکی یکانها
keeping ذخایر یکانها
weapon troops یکانها ادوات
logistical مربوط به اماد یکانها
disbands انحلال رسمی یکانها
redezvous محل تلاقی یکانها
force development برنامه تشکیل یکانها
troop program برنامه تشکیل یکانها
relief in place تعویض یکانها در محل
administration اداره امور یکانها
rendezvous area نقطه الحاق یکانها
reception station دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
administrations اداره امور یکانها
employment به کار بردن یکانها
logistics عمل تدارک یکانها
collective call sign معرف مشترک یکانها
disband انحلال رسمی یکانها
separations مستقل شدن یکانها
separation مستقل شدن یکانها
disbanding انحلال رسمی یکانها
detaching زیرامر قرار دادن یکانها
force development برنامه تامین یا بسیج یکانها
disposition استقرار یکانها و اماد درمنطقه
redeployment تغییر مکان دادن یکانها
interservice بین یکانها در حین خدمت
fast shuttle تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
rotation تعویض نوبتی یکانها یا افراد
chop تعویض کنترل عملیاتی یکانها
detach زیرامر قرار دادن یکانها
detaches زیرامر قرار دادن یکانها
chopped تعویض کنترل عملیاتی یکانها
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
demand accommodation تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
tent striking فرمان اماده حرکت شدن یکانها
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
common user items اقلام مشترک المصرف بین یکانها
movement control کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
horizon افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shots تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
troop test ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
gap filler یکان پوشاننده شکافها یارخنههای بین یکانها
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
unit citation جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
pop تیراندازی
gunnery تیراندازی
shootings تیراندازی
pops تیراندازی
popped تیراندازی
shooting تیراندازی
gunning تیراندازی
archery تیراندازی
musketry تیراندازی
oblique compartment قسمتی از زمین که محورطولی ان نسبت به سمت حرکت یکانها به طور مایل قرار گرفته باشد
fire power قدرت تیراندازی
live تیراندازی جنگی
field archery تیراندازی صحرایی
school shooting تیراندازی در مدرسه
methode of fire روش تیراندازی
order of fire روش تیراندازی
combat firing تیراندازی جنگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com