Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English
Persian
territorialization
محدود کردن بیک ناحیه
Search result with all words
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
Other Matches
blitter
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany
گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
abounds
محدود کردن
stints
محدود کردن
stint
محدود کردن
containment
محدود کردن
abounding
محدود کردن
abounded
محدود کردن
abound
محدود کردن
straiten
محدود کردن
restricting
محدود کردن
delimitate
محدود کردن
peg down
محدود کردن
restricts
محدود کردن
restrict
محدود کردن
limit
محدود کردن
restrictions
محدود کردن
qualify
محدود کردن
restriction
محدود کردن
qualifies
محدود کردن
set out
محدود کردن
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
compass
محدود کردن فهمیدن
narrowest
محدود باریک کردن
narrow
محدود باریک کردن
narrower
محدود باریک کردن
narrowed
محدود باریک کردن
impale
محدود کردن میله کشیدن
limitation clause
شرط محدود کردن مسئوولیت
impales
محدود کردن میله کشیدن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
restrictive trade practices
روشهای محدود کردن تجارت
narrowed
محدود کردن کوته فکر
narrow
محدود کردن کوته فکر
narrower
محدود کردن کوته فکر
impaled
محدود کردن میله کشیدن
impaling
محدود کردن میله کشیدن
narrowest
محدود کردن کوته فکر
grid current limiting
محدود کردن جریان شبکه
zoom
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
zooms
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
zoomed
بزرگ کردن یک ناحیه از متن
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
gags
پوزه بند بستن محدود کردن
gag
پوزه بند بستن محدود کردن
gagged
پوزه بند بستن محدود کردن
gagging
پوزه بند بستن محدود کردن
fire restriction
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
paint
رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
zooming
بزرگ کردن یک ناحیه از متن یا گرافیک
paints
رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
confining
محدود کردن منحصر کردن
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
confine
محدود کردن منحصر کردن
areas
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
area
دستورالعمل پر کردن یک ناحیه از صفحه یا یک الگوی بسته با یک رنگ یا الگو
withhold
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
pattern
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
patterns
محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
horizons
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizon
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
terminates
محدود
limited
محدود
incomprehensive
محدود
indeterminable
نا محدود
finite
محدود
incomprehensible
نا محدود
lock step
محدود
ambient
محدود
moderates
محدود
moderating
محدود
limited access
محدود
limitary
محدود
terminate
محدود
moderated
محدود
finte
محدود
moderate
محدود
limiting
محدود
indefinite
نا محدود
terminated
محدود
limit
محدود
zone
ناحیه
sectors
ناحیه
shires
ناحیه
district
ناحیه
output area
ناحیه
ranges
ناحیه
areas
ناحیه
subregion
ناحیه
regional
<adj.>
ناحیه ای
local
<adj.>
ناحیه ای
range
ناحیه
ranged
ناحیه
partition
ناحیه
partitions
ناحیه
area
ناحیه
zones
ناحیه
reach
ناحیه
districts
ناحیه
shire
ناحیه
wards
ناحیه
realms
ناحیه
reaching
ناحیه
reaches
ناحیه
reached
ناحیه
realm
ناحیه
region
ناحیه
regions
ناحیه
demesne
ناحیه
sector
ناحیه
situs
ناحیه
proclimax
ناحیه
ward
ناحیه
sympatric
هم ناحیه
limited power
اختیارات محدود
restricted
محدود الاستعمال
straightlaced
محدود درفشار
containment
محدود نگاهداشتن
parochial
ناحیهای محدود
finite integral
انتگرال محدود
narrow market
بازار محدود
qualified
مقید محدود
limited integrator
انتگرال محدود
limited divorce
طلاق محدود
limited denied war
جنگ محدود
restrictive
محدود سازنده
circumscribed amnesia
یادزدودگی محدود
de escalation
محدود سازی
unbound
غیر محدود
catathymic amnesia
یادزدودگی محدود
finitely
بطور محدود
limitative
محدود کننده
finite population
جامعه محدود
delimitation
محدود ساختن
trammel
محدود ساختن
confined
محدود شده
straitlaced
محدود درفشار
copyrighted
محدود به حق کپی
sex limited
محدود به جنس
restrictive
محدود کننده
inter play
حرکت محدود
restrainable
محدود ساختنی
confined equifer
سفره محدود
limited edition
چاپ محدود
limited edition
کالای محدود
limited edition
فرآوردهی محدود
limited editions
کالای محدود
limited editions
فرآوردهی محدود
controlled war
جنگ محدود
contracted
مختصر محدود
bottomless
غیر محدود
bound
مرز محدود
limiter
محدود کننده
limiting size
اندازه محدود
limited editions
چاپ محدود
limiting speed
سرعت محدود
qualified property
مالکیت محدود
qualificatory
محدود سازنده
limited objective
هدف محدود
infinite
نا محدود بی اندازه
fixed area
ناحیه ثابت
broca's area
ناحیه بروکا
sectors
خط کش ریاضی ناحیه
sector
خط کش ریاضی ناحیه
littoral
ناحیه ساحلی
work area
ناحیه کاری
motor area
ناحیه حرکتی
arid area
ناحیه خشک
frequency region
ناحیه فرکانس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com