Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English
Persian
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
Other Matches
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
end
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended
خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends
خاتمه یافتن
rise
خاتمه یافتن
rises
خاتمه یافتن
terminate
خاتمه یافتن
end
خاتمه یافتن
terminates
خاتمه یافتن
terminated
خاتمه یافتن
ended
خاتمه یافتن
wrap up
خاتمه یافتن
to come to an end
خاتمه یافتن تمام شدن
burn out
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
end
تمام کردن خاتمه دادن
ends
تمام کردن خاتمه دادن
to get done with
خاتمه دادن تمام کردن
ended
تمام کردن خاتمه دادن
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
abounded
محدود کردن
restricting
محدود کردن
abounding
محدود کردن
restricts
محدود کردن
qualify
محدود کردن
containment
محدود کردن
restriction
محدود کردن
limit
محدود کردن
restrictions
محدود کردن
set out
محدود کردن
abounds
محدود کردن
abound
محدود کردن
stints
محدود کردن
straiten
محدود کردن
qualifies
محدود کردن
stint
محدود کردن
delimitate
محدود کردن
peg down
محدود کردن
restrict
محدود کردن
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
narrow
محدود باریک کردن
narrowest
محدود باریک کردن
narrowed
محدود باریک کردن
compass
محدود کردن فهمیدن
narrower
محدود باریک کردن
impaling
محدود کردن میله کشیدن
restrictive trade practices
روشهای محدود کردن تجارت
impales
محدود کردن میله کشیدن
impaled
محدود کردن میله کشیدن
impale
محدود کردن میله کشیدن
grid current limiting
محدود کردن جریان شبکه
territorialization
محدود کردن بیک ناحیه
narrow
محدود کردن کوته فکر
narrowest
محدود کردن کوته فکر
limitation clause
شرط محدود کردن مسئوولیت
narrowed
محدود کردن کوته فکر
narrower
محدود کردن کوته فکر
groups
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group
کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
gagging
پوزه بند بستن محدود کردن
gagged
پوزه بند بستن محدود کردن
gag
پوزه بند بستن محدود کردن
gags
پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
fire restriction
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
confine
محدود کردن منحصر کردن
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
confining
محدود کردن منحصر کردن
withholds
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
meets
: برخورد کردن یافتن
meet
: برخورد کردن یافتن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
mend
رفو کردن بهبودی یافتن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
mended
رفو کردن بهبودی یافتن
exchanged
عوض کردن تسعیر یافتن
exchanging
عوض کردن تسعیر یافتن
improving
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improved
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
exchanges
عوض کردن تسعیر یافتن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
exchange
عوض کردن تسعیر یافتن
strengthen
تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthened
تقویت یافتن تحکیم کردن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
strengthens
تقویت یافتن تحکیم کردن
mends
رفو کردن بهبودی یافتن
gain
کسب کردن باز یافتن
migrating
سیر کردن انتقال یافتن
migrates
سیر کردن انتقال یافتن
gained
کسب کردن باز یافتن
migrated
سیر کردن انتقال یافتن
migrate
سیر کردن انتقال یافتن
improves
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
transfuse
رسوخ یافتن در تزریق کردن در
improve
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
gains
کسب کردن باز یافتن
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
henpeck
سعی کردن برای تفوق یافتن
extends
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extending
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extend
توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
head-hunting
<idiom>
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
flowed
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flows
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow
لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
horizons
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizon
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
malfunction
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
withdrawal
خاتمه
endings
خاتمه
end
خاتمه
termination
خاتمه
ends
خاتمه
prorogation
خاتمه
ending
خاتمه
ended
خاتمه
quitting
خاتمه
letter of dismissal
خاتمه
lay-off
خاتمه
dismissal
خاتمه
last a
خاتمه
closures
خاتمه
closure
خاتمه
notice of cancellation
خاتمه
notice of determination
خاتمه
notice of termination
خاتمه
notice to quit
خاتمه
end all
خاتمه
sequels
خاتمه
abrogation
خاتمه
quit
خاتمه
expiry
خاتمه
sequel
خاتمه
closing
خاتمه عملیات
cessation
خاتمه دادن
general discharge
خاتمه خدمت
to break off
خاتمه دادن
endings
خاتمه پیام
call off
خاتمه دادن
to knit up
خاتمه دادن
to put an end to
خاتمه دادن
ending
خاتمه پیام
terminative
خاتمه دهنده
ends
خاتمه فرجام
aborted
خاتمه غیرعادی
expiration
خاتمه بازدم
aborting
خاتمه غیرعادی
aborts
خاتمه غیرعادی
expirations
خاتمه بازدم
to bring to an end
خاتمه دادن
end
خاتمه فرجام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com