Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
diode limiter
محدود کننده دیودی
Other Matches
crystal mixer
ترکیب کننده دیودی
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
restrictive
محدود کننده
limiter
محدود کننده
limitative
محدود کننده
input limiter
محدود کننده ورودی
current limiter
محدود کننده جریان
double limiter
محدود کننده مضاعف
voltage limiter
محدود کننده ولتاژ
determinative
محدود کننده صفت
limiting factor
عامل محدود کننده
delimiting
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimited
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimit
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimits
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
diode isolation
جداسازی دیودی
diode detector
اشکارسازی دیودی
burnout of a crystal rectifier
سوختن یکسوکننده دیودی
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
terminates
محدود
limiting
محدود
terminated
محدود
indefinite
نا محدود
limited
محدود
terminate
محدود
incomprehensible
نا محدود
finite
محدود
limit
محدود
limitary
محدود
indeterminable
نا محدود
lock step
محدود
moderating
محدود
incomprehensive
محدود
moderated
محدود
moderate
محدود
limited access
محدود
finte
محدود
ambient
محدود
moderates
محدود
parochial
ناحیهای محدود
limited edition
کالای محدود
copyrighted
محدود به حق کپی
limited edition
چاپ محدود
limited denied war
جنگ محدود
limited edition
فرآوردهی محدود
controlled war
جنگ محدود
peg down
محدود کردن
limited editions
چاپ محدود
limited editions
کالای محدود
restrainable
محدود ساختنی
limited editions
فرآوردهی محدود
qualified
مقید محدود
bottomless
غیر محدود
finitely
بطور محدود
finite population
جامعه محدود
finite integral
انتگرال محدود
containment
محدود کردن
abound
محدود کردن
qualified property
مالکیت محدود
qualificatory
محدود سازنده
abounded
محدود کردن
abounding
محدود کردن
catathymic amnesia
یادزدودگی محدود
circumscribed amnesia
یادزدودگی محدود
limited integrator
انتگرال محدود
abounds
محدود کردن
limited divorce
طلاق محدود
qualifies
محدود کردن
containment
محدود نگاهداشتن
limited objective
هدف محدود
limited power
اختیارات محدود
limit
محدود کردن
restricted
محدود الاستعمال
confined equifer
سفره محدود
trammel
محدود ساختن
contracted
مختصر محدود
limiting speed
سرعت محدود
stint
محدود کردن
stints
محدود کردن
restriction
محدود کردن
limiting size
اندازه محدود
restrictions
محدود کردن
qualify
محدود کردن
confined
محدود شده
restrict
محدود کردن
set out
محدود کردن
straightlaced
محدود درفشار
de escalation
محدود سازی
restricting
محدود کردن
straiten
محدود کردن
sex limited
محدود به جنس
unbound
غیر محدود
restricts
محدود کردن
infinite
نا محدود بی اندازه
inter play
حرکت محدود
straitlaced
محدود درفشار
delimitation
محدود ساختن
narrow market
بازار محدود
bound
مرز محدود
delimitate
محدود کردن
restrictive
محدود سازنده
limited liability company
شرکت با مسئوولیت محدود
compass
محدود کردن فهمیدن
locals
محدود بیک محل
local
محدود بیک محل
infintate
منفی و نا محدود ساختن
transfinite
خارج ازاعداد محدود
transfinite
ماوراء اعداد محدود
limited denied war
جنگ ناخواسته محدود
determinate
تعیین شده محدود
incomprehensively
بطور غیرجامع یا محدود
stenophagous
غذای محدود خوار
narrow mindedly
با فکر محدود متعصبانه
mans
شبکه با گسترده محدود
i/o bound
محدود به ورودی خروجی
sinedie
تاتاریخ غیر محدود
limited war
جنگ محدود وموضعی
blind bombing zone
منطقه بمباران محدود
illimitable
نامحدود محدود نشدنی
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
extensive agricultuse
کشاورزی غیر محدود
restrictions
یک چیز محدود شده
provincialism
عقایدوافکار محدود محلی
finite element method
روش المان محدود
rectilineal
محدود بخطوط راست
limitary
دارای قدرت محدود
man
شبکه با گسترده محدود
one idead
دارای فکر محدود
corporation
شرکت بامسئولیت محدود
corporations
شرکت بامسئولیت محدود
autonomy
استقلال محلی محدود
restriction
یک چیز محدود شده
semipermanent
دارای مدت محدود
narrow
محدود باریک کردن
closed
مسابقه محدود به سن یاجنس
partial jurisdiction
حق خود گردانی محدود
controlled access road
راه با ورودی محدود
airspace restricted area
منطقه پرواز محدود
restricted area
منطقه اتش محدود
narrowest
محدود باریک کردن
limited access road
راه با ورودی محدود
narrower
محدود باریک کردن
narrowed
محدود باریک کردن
your vocabulary is limited
شما محدود است
grid current limiting
محدود کردن جریان شبکه
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
narrower
محدود کردن کوته فکر
metropolitan area network
شبکه گسترده در مسافت محدود.
territorialization
محدود کردن بیک ناحیه
narrowed
محدود کردن کوته فکر
restrictive trade practices
روشهای محدود کردن تجارت
limited access
دراری محدودیت مدارک محدود
run length limited recording
ثبت محدود طول اجرا
rll
ثبت محدود طول اجرا
copyright
محدود شده با قوانین کپی
small minded
دارای ذوق واستعداد محدود
copyrights
محدود شده با قوانین کپی
limitation clause
شرط محدود کردن مسئوولیت
impales
محدود کردن میله کشیدن
local
مربوط به سیستم با دستیابی محدود
impaled
محدود کردن میله کشیدن
locals
مربوط به سیستم با دستیابی محدود
impaling
محدود کردن میله کشیدن
impale
محدود کردن میله کشیدن
open interval
فاصله نا محدود
[بی کران]
[ریاضی]
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
narrowest
محدود کردن کوته فکر
narrow
محدود کردن کوته فکر
closed interval
فاصله محدود
[کراندار]
[ریاضی]
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
gagged
پوزه بند بستن محدود کردن
gag
پوزه بند بستن محدود کردن
gagging
پوزه بند بستن محدود کردن
gags
پوزه بند بستن محدود کردن
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
classes
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
circumscription
انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
special
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
classing
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
classed
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
class
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
fire restriction
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
peripheral
و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
capital expenditure
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
competition
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
competitions
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
airspace
حجم اتمسفر محدود بین سطح ارتفاع معین و زمین
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
base band
مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
baseband
مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
liberty civil
ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com