Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English
Persian
disbarment
محرومیت از شغل وکالت
Other Matches
forfeit
محرومیت
disqualifying
محرومیت
disqualify
محرومیت
disqualifies
محرومیت
disqualified
محرومیت
privations
محرومیت
privation
محرومیت
forfeited
محرومیت
forfeiting
محرومیت
bereavement
محرومیت
proscription
محرومیت
vitiosity
محرومیت
exclusion
محرومیت
bereavements
محرومیت
forfeits
محرومیت
deprivation
محرومیت
deprivations
محرومیت
sensory deprivation
محرومیت حسی
stimulus deprivation
محرومیت تحریکی
deprivation from inheritance
محرومیت از ارث
deprival
بی نصیبی محرومیت
deprivable
قابل محرومیت
cultural deprivation
محرومیت فرهنگی
deprived
محرومیت کشیده
monocular deprivation
محرومیت یک چشمی
binocular deprivation
محرومیت دو چشمی
deprived
توام با محرومیت
disherison
محرومیت ازارث
privative
ناشی از محرومیت
principle of exclusion
اصل محرومیت
sleep deprivation
محرومیت از خواب
reprobates
هرزه محرومیت
food deprivation
محرومیت غذایی
emotional deprivation
محرومیت هیجانی
disinheritance
محرومیت از ارث
reprobate
هرزه محرومیت
attainder
محرومیت از حقوق مدنی
Deprivation of ones civil rights .
محرومیت از حقوق مدنی
civil degradation
محرومیت از حقوق مدنی
civil death
محرومیت از حقوق مدنی
civic d.
محرومیت از حقوق کشوری
corruption of blood
محرومیت از حقوق اجتماعی و مدنی
ostracism
محرومیت از حقوق اجتماعی و وجهه ملی
disfranchisement
محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
salique law
محرومیت اولاداناث از توارث تاج وتخت
subrogation
وکالت
proxyship
وکالت
attorneyship
وکالت
procuratory
وکالت
procuration
وکالت
legal profession
وکالت
per procurationem
به وکالت
procurance
وکالت
agencies
وکالت
procuracy
وکالت
proctorship
وکالت
agency
وکالت
delegation
وکالت
delegations
وکالت
advocacy
وکالت
deputations
وکالت
deputation
وکالت
bar
وکالت
power of attorney
وکالت
bars
وکالت
agentship
وکالت
attorneys
وکالت
attorney
وکالت
outlawry
بی بهره گی از حقوق وحمایت قانونی محرومیت ازحقوق
salic law
محرومیت اولاد اناث از توارث تاج وتخت
oppointing as one's attorney
وکالت دادن
power of authority
وکالت نامه
qualified power of attorney
وکالت مقید
power of attorney
وکالت نامه
to go to the bar
وکالت کردن
letter of attorney
وکالت نامه
full power of attorney
وکالت نامه
certificate of authority
وکالت نامه
power of procuration
وکالت نامه
procuratory
سند وکالت
warrant of attorney
وکالت نامه
membership of the parliament
وکالت مجلس
warrant of attorney
وکالت نامه
bar
وکالت دادگاه
referred brief
وکالت انتخابی
bars
وکالت دادگاه
bar examination
امتحان وکالت
attorneyship
وکالت دعاوی
attorneyship
مقام وکالت
appoint as one's council
وکالت دادن
act as counsel
وکالت کردن
proxy
وکالت وکالتنامه
mandated
وکالت نامه
mandates
وکالت نامه
mandating
وکالت نامه
mandate
وکالت نامه
delegate power of attorney
وکالت در توکیل
letters of procurator
وکالت نامه
legal profession
حرفه وکالت
lawyer's office
دفتر وکالت
power of attorney
وکالت نامه
general power of attorney
وکالت مطلق
go to the bar
وکالت کردن در دعاوی
give powers
به کسی وکالت دادن
give soneone powers
به کسی وکالت دادن
oppoint him as one's proxy
به کسی وکالت دادن
proxy
نمایندگی وکالت وکالتنامه
representational
وابسته به نمایندگی یا وکالت
delegating
وکالت دادن محول کردن به
delegates
وکالت دادن محول کردن به
delegated
وکالت دادن محول کردن به
delegate
وکالت دادن محول کردن به
empower
وکالت دادن وکیل کردن
to be called at the bar
به سمت وکالت پذیرفته شدن
empowered
وکالت دادن وکیل کردن
empowers
وکالت دادن وکیل کردن
empowering
وکالت دادن وکیل کردن
disbar
از شغل وکالت محروم کردن
he lost the seat
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
i intend my son for the bar
خیال دارم پسرم را بگذارم وکالت کند
inns of court
کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
practitioner
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioners
وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
disbarment
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
retaining fee
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
ineligibility
عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
attainder
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
collective goods
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
empowered
اختیار دادن وکالت دادن
empower
اختیار دادن وکالت دادن
empowering
اختیار دادن وکالت دادن
empowers
اختیار دادن وکالت دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com