English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
choiceless محروم از حق انتخاب
Search result with all words
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
Other Matches
radio button شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
target selector دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
tree روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
sophistication نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
ineligibility عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
checks جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
checked جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
check جعبه کوچک با یک ضربدر در آن در صورتی که عمل انتخاب شود و خالی در صورتی که عمل انتخاب نشود
menu item یک انتخاب در فهرست انتخاب
disadvantaged محروم
deprived محروم
cold turkey محروم
sans محروم از
blighted محروم
bereaved محروم
underclass طبقه محروم
to be defected محروم شدن
abdicate محروم کردن
abdicated محروم کردن
cut off محروم کردن
abdicates محروم کردن
abdicating محروم کردن
to cut off محروم کردن
deprivable محروم کردنی
subclass طبقه محروم
lower class طبقه محروم
disadvantaged children کودکان محروم
underclass طبقهی محروم
dis- محروم کردن
disinherited محروم ازارث
devest محروم کردن
excludable محروم کردنی
strip محروم کردن از
depriving محروم کردن
exclude محروم کردن
excludes محروم کردن
deprive محروم کردن
have not nations ملل محروم
deprives محروم کردن
bereave محروم کردن
exclusion محروم سازی
disinherits از ارث محروم کردن
dispossess محروم کردن دورکردن
estopel امرخاصی محروم شود
disinheriting از ارث محروم کردن
disinherit از ارث محروم کردن
disseisin محروم شدگی ازتصرف
dispossessor ازتصرف محروم کننده
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
dispossessing محروم کردن دورکردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
dispossessed محروم کردن دورکردن
unsight از دیدن محروم کردن
unvoice محروم از صدا کردن
unhouseled محروم از عشاء ربانی
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
To be deprived of something . از چیزی محروم شدن ( ماندن )
privations محروم سازی تعلیق مقام
privation محروم سازی تعلیق مقام
infamous محروم از حقوق مدنی ترذیلی
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
underprivileged محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
attaint مقصر دانستن محروم کردن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
rollover صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
She has had many privations in her youth . درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
disfranchisement محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
controlled reprisal انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
These trees deprive the house of light . این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
lumpen محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
selecting انتخاب
choicest انتخاب
choices انتخاب
choicer انتخاب
delegacy انتخاب
choice انتخاب
selection انتخاب
option حق انتخاب
selections انتخاب
options انتخاب
options حق انتخاب
option انتخاب
election انتخاب
suffrage حق انتخاب
excerption انتخاب
drafts انتخاب
franc حق انتخاب
draft انتخاب
francs حق انتخاب
franchise حق انتخاب
franchises حق انتخاب
drafted انتخاب
outvoter انتخاب کننده
pitch upon انتخاب کردن
get in انتخاب شدن
pickup انتخاب رشد
choose انتخاب کردن
eligible قابل انتخاب
freedom to choose ازادی در انتخاب
selective انتخاب کننده
selective قابل انتخاب
eligible شایسته انتخاب
selective مبنی بر انتخاب
choosing انتخاب کردن
icons راهنمای انتخاب
ikons راهنمای انتخاب
opt انتخاب کردن
chip select انتخاب تراشه
preselection انتخاب مقدماتی
opted انتخاب کردن
opting انتخاب کردن
opts انتخاب کردن
choice of technology انتخاب تکنولوژی
chooser انتخاب کننده
to make a choice of انتخاب کردن
sift انتخاب کردن
sifted انتخاب کردن
sifts انتخاب کردن
selectively مبنی بر انتخاب
icon راهنمای انتخاب
screened انتخاب کردن
screen انتخاب کردن
choosy انتخاب کننده
economic choice انتخاب اقتصادی
impluse selection انتخاب ایمپولز
chose انتخاب کرده
picked انتخاب شده
cooptation انتخاب درونی
natural selection انتخاب طبیعی
screening, screenings انتخاب کردن
direct selection انتخاب مستقیم
electives دارای حق انتخاب
mischoice انتخاب غلط
screens انتخاب کردن
selectively انتخاب کننده
choosey انتخاب کننده
impluse action انتخاب شماره
selectively قابل انتخاب
freedom of choice ازادی انتخاب
faulty selection انتخاب غلط
single انتخاب کردن
impluse stepping انتخاب شماره
circuit switching انتخاب مدار
chooses انتخاب کردن
cs انتخاب تراشه
mischoose بد انتخاب کردن
elective دارای حق انتخاب
self-service با انتخاب ازاد
electing انتخاب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com