English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
by-product محصول ضمنی
by-products محصول ضمنی
Other Matches
exchanges دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanged دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
punch کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punched کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punches کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
iso product curve منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
cad محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cads محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
episodic ضمنی
incidents ضمنی
episodical ضمنی
incident ضمنی
implicit ضمنی
occasional ضمنی
circumstantial ضمنی
tacit ضمنی
implied ضمنی
episodes حادثه ضمنی
paralipsis افهام ضمنی
acceptation tacite قبول ضمنی
implied assumpist تعهد ضمنی
implied acceptance قبول ضمنی
cognizance تصدیق ضمنی
limplied warranty ضمانت ضمنی
contextual definition تعریف ضمنی
circumstantial event واقعه ضمنی
implicitness دلالت ضمنی
accident تصادفی ضمنی
impliedly به طور ضمنی
incidentals time زمان ضمنی
implicit agreement موافقت ضمنی
imputed income درامد ضمنی
implied terms شرایط ضمنی
implicit costs هزینههای ضمنی
connivance اجازه ضمنی
implied term شرط ضمنی
accidents تصادفی ضمنی
episode حادثه ضمنی
connotations معنای ضمنی
accidental ضمنی عارضی
sufference رضایت ضمنی
connotation دلالت ضمنی
xor یای ضمنی
incidental جزئی ضمنی
tacit collusion تبانی ضمنی
implied مفهوم ضمنی
implications معنای ضمنی
tacit consent رضای ضمنی
subaudition ادراک ضمنی
implied رضایت ضمنی
incident حادثه ضمنی
incidents حادثه ضمنی
connotations دلالت ضمنی
connotation معنای ضمنی
implication معنای ضمنی
subaudition فهم ضمنی
tacitly بطور ضمنی
paraleipsis افهام ضمنی
sufferance رضایت ضمنی
xor gate دریچه یای ضمنی
connote دلالت ضمنی کردن بر
imply دلالت ضمنی کردن بر
obiter dictum بیان ضمنی و تصادفی
implying دلالت ضمنی کردن بر
implies دلالت ضمنی کردن بر
connotative اشاره ضمنی کننده
insinuated بطور ضمنی فهماندن
connote اشاره ضمنی کردن
cross conditioning شرطی شدن ضمنی
insinuate بطور ضمنی فهماندن
insinuates بطور ضمنی فهماندن
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
tenant by sufference متصرف با رضایت ضمنی مالک
inexplicit بطور ضمنی بدون توضیح
sidelight اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
sidelights اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
commodities محصول
cropped محصول
products محصول
total product محصول کل
product محصول
harvests محصول
harvested محصول
crops محصول
commodity محصول
outputs محصول
output محصول
harvest محصول
lines محصول
line محصول
yields محصول
crop محصول
return [on something] محصول
proceeds محصول
fabric محصول
fabrics محصول
yielded محصول
yield محصول
artefacts محصول مصنوعی
volatility product محصول فرار
fehling solution محصول فهلینگ
artifacts محصول مصنوعی
portfolio نمونه محصول
artifact محصول مصنوعی
artefact محصول مصنوعی
turn over محصول بازده
standing crop محصول سرپا
product liability مسئولیت محصول
program product محصول برنامه
product محصول حاصلضرب
end product محصول نهایی
cash crop محصول فروشی
product mix ترکیب محصول
universal product code کد جامع محصول
product differentiation اختلاف محصول
margin product اضافه محصول
condensate محصول میعان
last year's produce محصول پارسال
coproduct محصول فرعی
crop rent اجاره محصول
distillate محصول تقطیر
diversity of product تنوع محصول
product diversification تنوع محصول
emblements محصول زمین
fehling reagent محصول فهلینگ
finished product محصول نهائی
fission product محصول انشقاق
foison محصول فراوان
gross yield محصول ناخالص
high grade product محصول درجه یک
intermediate product محصول واسطه
coemption خرید کل محصول
marginal product محصول نهائی
product differentiation تفاوت محصول
eluate محصول شویش
products محصول حاصلضرب
product capabilities خواص محصول
home-grown محصول خانه
overhead product محصول سبک
over production محصول زیادی
off year سال کم محصول
net product محصول خالص
mass market product محصول پر فروش
adduct محصول افزایشی
average output محصول متوسط
average product محصول متوسط
by product محصول فرعی
by product محصول جنبی
incross اولادیا محصول
yield محصول حاصل
productions محصول عمل
yielded محصول حاصل
produce ساختن محصول
models گونه یک محصول
models نوع یک محصول
produced ساختن محصول
modelled گونه یک محصول
modelled نوع یک محصول
modeled گونه یک محصول
produces ساختن محصول
modeled نوع یک محصول
model گونه یک محصول
productions تولید محصول
productions فراورده محصول
yields محصول حاصل
fabric محصول تولید
fabrics محصول تولید
releases گونه یک محصول
released گونه یک محصول
release گونه یک محصول
toil محصول رنج
toiled محصول رنج
toiling محصول رنج
production فراورده محصول
production تولید محصول
production محصول عمل
model نوع یک محصول
brands نام محصول
outputs برونداد محصول
by-products محصول فرعی
by-product محصول فرعی
branding نام محصول
brand نام محصول
output برونداد محصول
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
release شماره گونه یک محصول
production سرعت ساخت محصول
product usage rate میزان مصرف محصول
raw produce محصول طبیعی یا کشاورزی
extrudate محصول روزن رانی
software product محصول نرم افزاری
gross national product محصول ناخالص ملی
production کنترل ساخت یک محصول
heavy goods محصول صنایع سنگین
high end گرانترین محصول یا مدل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com