English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 145 (7 milliseconds)
English Persian
haunt محل اجتماع تبه کاران
haunts محل اجتماع تبه کاران
Other Matches
neurones یاخته پی و کاران
neurone یاخته پی و کاران
gangster همدست تبه کاران
gangsters همدست تبه کاران
jockey club باشگاه سوار کاران
felonry گروه تبه کاران
underworld دنیای تبه کاران واراذل
heresiarch رئیس بدعت کاران ومرتدین
i had best to leaveit بهترین کاران است که ان راول کنیم
vampire روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampires روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
milieu اجتماع
muster اجتماع
meetings اجتماع
mustered اجتماع
mustering اجتماع
community اجتماع
socio- اجتماع
musters اجتماع
meeting اجتماع
conjunctions اجتماع
public meeting اجتماع
conjunction اجتماع
consensus اجتماع
assemblages اجتماع
assemblage اجتماع
milieus اجتماع
communities اجتماع
society اجتماع
societies اجتماع
milieux اجتماع
commonweal اجتماع
processions اجتماع
union اجتماع
unions اجتماع
procession اجتماع
association اجتماع
associations اجتماع
gatherings اجتماع
gathering اجتماع
reunions اجتماع
hurricanes اجتماع
hurricane اجتماع
reunion اجتماع
meetings ملاقات اجتماع
rallied اجتماع مجدد
official meeting اجتماع رسمی
flocculate اجتماع کردن
collection اجتماع مجموعه
societies جامعه اجتماع
society جامعه اجتماع
collections اجتماع مجموعه
aggregation اجتماع توده
concourse محل اجتماع
crowd شلوغی اجتماع
concourses محل اجتماع
klatsch اجتماع خودمانی
turn out اجتماع ازدحام
crowds شلوغی اجتماع
klatch اجتماع خودمانی
meeting ملاقات اجتماع
rally اجتماع مجدد
overloaded اجتماع مهاجمان
congregate اجتماع کردن
congregates اجتماع کردن
assembly اجتماع انجمن
parade اجتماع مردم
communes اجتماع تعاونی
communed اجتماع تعاونی
commune اجتماع تعاونی
congregating اجتماع کردن
congregated اجتماع کردن
rallies اجتماع مجدد
overload اجتماع مهاجمان
therapeutic community اجتماع درمانی
parades اجتماع مردم
parading اجتماع مردم
societal وابسته به اجتماع
overloads اجتماع مهاجمان
paraded اجتماع مردم
communing اجتماع تعاونی
franklin طبقه متوسط اجتماع
underclass سطح پایین [اجتماع]
union [set theory] اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
trigon اجتماع سه ستاره باهم
scurf شوره سر وازده اجتماع
subclass طبقه سوم [اجتماع]
pentapolis اجتماع پنج شهر
underclass طبقه سوم [اجتماع]
the rabble طبقات پایین اجتماع
lower class طبقه سوم [اجتماع]
lower class سطح پایین [اجتماع]
subclass سطح پایین [اجتماع]
The various strata of society. طبقات مختلف اجتماع
ratag طبقات پایین اجتماع
riotous assembly اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
community psychology روانشناسی اجتماع نگر
accru اجتماع فراهم شدگی
riots اجتماع و بلوا کردن
scum طبقه وازده اجتماع
rioted اجتماع و بلوا کردن
riot اجتماع و بلوا کردن
rioting اجتماع و بلوا کردن
grass roots اجتماع محلی منشاء
guildhall محل اجتماع اصناف
guildhalls محل اجتماع اصناف
lower class طبقه پست وپایین اجتماع
subclass طبقه پست وپایین اجتماع
underclass طبقه پست وپایین اجتماع
upper class وابسته به طبقات بالای اجتماع
foyers مرکز اجتماع راهرو بزرگ
foyer مرکز اجتماع راهرو بزرگ
huddle ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddled ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddling ازدحام اجتماع افراد یک تیم
vespiary اجتماع زنبوران دستهای زنبور
upperclassman عضو صنوف ممتازه اجتماع
guilds اتحادیه محل اجتماع اصناف
guild اتحادیه محل اجتماع اصناف
forums بازار محل اجتماع عموم
unsociable گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
forum بازار محل اجتماع عموم
upper classes وابسته به طبقات بالای اجتماع
antisocial مخل اجتماع دشمن جامعه
forgather گرد امدن اجتماع کردن
communitarian عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
integration یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
routed اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
rout اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
routs اجتماع برای اشوب یا کارخلاف قانون
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
camporee اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
outside art [هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
casework مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
lower class طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
antisocial مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
social disease بیماریهای مقاربتی بیماریهای شایع در اجتماع
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com