Dictiornary-Farsi | محل عبور اجباری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
crossing site	محل عبور اجباری


Search result with all words

forced crossing	عبور اجباری از رودخانه
Other Matches

wading crossing	عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition	عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
mandatory	اجباری
forced	اجباری
de rigueur	اجباری
bindings	اجباری
binding	اجباری
compulsive	اجباری
of obligation	اجباری
obliging	اجباری
compulsory	اجباری
constrained	اجباری
forcible	اجباری
obligatory	اجباری
strained	اجباری
compulsury deduction	فرانشیز اجباری
compulsory saving	پس انداز اجباری
compulsory education	اموزش اجباری
forced saving	پس انداز اجباری
forced sale	فروش اجباری
forced labor	کار اجباری
forced labour	کار اجباری
forced landing	فرود اجباری
prescribed exercise	حرکات اجباری
compulsory freestyle	حرکات اجباری
forced movement	حرکت اجباری
conscription	خدمت اجباری
compulsorily	بطور اجباری
blessing in d.	توفیق اجباری
levy	سربازگیری اجباری
compulsory	حرکات اجباری
levied	سربازگیری اجباری
compulsory hospitalization	بستری اجباری
levying	سربازگیری اجباری
compulsory levies	مالیات اجباری
levies	سربازگیری اجباری
statute labour	کار اجباری
coercive	اجباری قهری
forced oscillations	نوسانهای اجباری
juxtaposition	ارتباط اجباری
compulsury deduction	کسر گذاری اجباری
commitment	بستری کردن اجباری
forced landing	فرود اجباری هواپیما
concentration camps	اردوگاه کار اجباری
concentration camp	اردوگاه کار اجباری
forced convection	تبادل حرارت اجباری
scoolable	مشغول تحصیل اجباری
schoolable	مشمول تحصیل اجباری
servitude	خدمت اجباری رعیتی
commitments	بستری کردن اجباری
impressment	بکار اجباری گماری
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
forced withrawal	عقب نشینی اجباری
forced page break	قطع اجباری صفحه
forced move	حرکت اجباری شطرنج
forced marching	راه پیمایی اجباری
retreats	عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreating	عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreated	عقب نشینی اجباری بازگشتن
to have compulsory insurance [cover]	اجباری [الزامی] بیمه بودن
work farm	اردوی کار اجباری زندانیان
to be compulsorily insured	اجباری [الزامی] بیمه بودن
retreat	عقب نشینی اجباری بازگشتن
canalize	هدایت اجباری منشعب کردن
closed shops	قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop	قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
The convicts are being sent to concentration camps .	محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
traffic post	پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
power approach	تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
commandeers	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
indeterminate change of station	انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
inductive coordination	توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
transmission	عبور
passage of lines	عبور از خط
crossing	عبور
alpha canis majoris	عبور
fording	عبور از اب
rights of way	حق عبور
right of passage	حق عبور
transmittal	عبور
transmittance	عبور
transmittancy	عبور
cross-Channel	عبور
transmissions	عبور
road haulage	حق عبور
right of way	حق عبور
passages	عبور
toll	حق عبور
passages	حق عبور
transit	عبور
tolls	حق عبور
tolling	حق عبور
passage	حق عبور
passage	عبور
transit time	مدت عبور
counter sign	اسم عبور
fare	هزینه عبور
cross	عبور کردن
fares	هزینه عبور
faring	هزینه عبور
fleet	عبور سریع
fleets	عبور سریع
passes	کلمه عبور
conge	اجازه عبور
passes	عبور کردن
trafficking	عبور و مرور
current passage	عبور جریان
shallow fording	عبور از اب کم عمق
electron transition	عبور الکترون
toll	عوارض عبور
wading crossing	عبور از پایاب
practicableness	قابلیت عبور
deep fording	عبور از اب عمیق
crossest	عبور کردن
passes	اجازه عبور
crossing the line	عبور از خط استوا
crossing the line	عبور از استوا
crosses	عبور کردن
crosser	عبور کردن
crossing area	منطقه عبور
fared	هزینه عبور
passed	اجازه عبور
tessera	کلمه عبور
pass	اجازه عبور
pass	کلمه عبور
pass	گذر عبور
pass	عبور کردن
transit time	زمان عبور
passwords	اسم عبور
password	اسم عبور
transit error	خطای عبور
transit bill	پروانه عبور
transit bill	اجازه عبور
transduction	انقال عبور
trafficability	قابلیت عبور
traject	عبور گذرگاه
passed	عبور کردن
passed	گذر عبور
transit traffic	عبور ترانزیتی
passed	کلمه عبور
safe conduct	رخصت عبور
traversable	قابل عبور
traverse	عبور کردن
through traffic	عبور یکسره
transoceanic	عبور از اقیانوس
traversed	عبور کردن
safe conducts	رخصت عبور
transmittance	مقدار عبور
traverses	عبور کردن
transmission grating	شبکه عبور
traversing	عبور کردن
safe-conducts	رخصت عبور
transmission factor	ضریب عبور
band pass	نوار عبور
oil passage	عبور روغن
passages	عبور سفر
passable	قابل عبور
thoroughfare	راه عبور
thoroughfares	راه عبور
highway user tax	مالیات حق عبور
transit	عبور کردن
transit	راه عبور
passavani	سند عبور
light passing	عبور نور
passages	راه عبور
passage	اجازه عبور
ford	محل عبور
forded	محل عبور
passage	راه عبور
passage	عبور سفر
overfly	عبور کردن
communication	عبور اطلاعات
passages	اجازه عبور
laissez passer	پروانه عبور
penstock	مجرای عبور اب
girdle traverse	عبور کمربندی
tolls	عوارض عبور
trafficked	عبور و مرور
fords	محل عبور
traffics	عبور و مرور
tolling	عوارض عبور
passageways	محل عبور
cruises	عبور کردن
passageway	محل عبور
passes	گذر عبور
fordless	غیرقابل عبور
traffic	عبور و مرور
fordable	قابل عبور
cruise	عبور کردن
fordability	قابلیت عبور
cruising	عبور کردن
cruised	عبور کردن
traffic density	شدت عبور و مرور
traffic lane	مسیر عبور و مرور
caution area	منطقه عبور بااحتیاط
light transition loss	تلف عبور نور
trafficability	قابلیت عبور ومرور