Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
drylot
محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
Other Matches
courtyard
محوطه محصور
taxiway
محوطه حرکت هواپیماها برای گرم شدن محوطه تاکسی کردن
tank farm
محوطه مخازن نفت وغیره
viticulture
صنعت شرابسازی زراعت انگور برای تهبیه شراب
scaling ladder
نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
pounded
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding
محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
troop space
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
solocross
مسابقه در محوطه پارکینگ برای کشف مهارت راننده
open storage
انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
caged storage
قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
swab
پنبه برای پاک کردن زخم وگوش وغیره
tallow
پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
swabs
پنبه برای پاک کردن زخم وگوش وغیره
willowware
بشقاب دارای نقاشی بید وغیره برای تزئین اطاق
catgut
روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
bay
یک بخش برای کار ویژه
[مانند سرویس یا انبار یا هواپیما وغیره]
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
aprons
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
apron
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
tryout
ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
joggling
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggled
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggle
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggles
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
clear way
محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
classification yard
محوطه مانور قطارها محوطه تقسیم مسیر قطارها
machinery space
محوطه موتورخانه ناو محوطه ماشین الات ناو
agriculture
زراعت
cultivation
زراعت
farming
زراعت
aquiculture
زراعت با اب
aquiculture
زراعت
cultivates
زراعت کردن
extensive cultivation
زراعت سطحی
extensive cultivation
زراعت وسیع
farmable
زراعت کردنی
cultivate
زراعت کردن
intensive cultivation
زراعت عمقی
cultivating
زراعت کردن
ceres
الهه زراعت ورستنی ها
demeter
الهه زراعت وحاصلخیزی
farmed
کاشتن زراعت کردن در
farms
کاشتن زراعت کردن در
to cultivate vegetables
زراعت کردن سبزیجات
to work the land
زمین را زراعت کردن
farm
کاشتن زراعت کردن در
closed
محصور
walled
محصور
pent
محصور
fenced
محصور
pent up
محصور
restricted
محصور
closest
جای محصور
snowbound
محصور در برف
landlocked
محصور در خشکی
landlocked
محصور درخشکی
impark
محصور کردن
enwind
محصور کردن
ensphere
محصور کردن
embay
محصور کردن
mure
محصور کردن
closes
جای محصور
walls
محصور کردن
populated
مسکون محصور
close
جای محصور
cooped up
محصور و محبوس
closer
جای محصور
wall
محصور کردن
ensheathe
درغلاف محصور کردن
lock up
در محلی محصور کردن
hoosegow
محبس محل محصور
locked up
در محلی محصور کردن
seagirt
محصور بوسیله دریا
pale
ناحیه محصور قلمروحدود
inbound
محصور در حدود معینی
to restrict something
چیزی را محصور کردن
to confine something to something
چیزی را محصور کردن
paler
ناحیه محصور قلمروحدود
palest
ناحیه محصور قلمروحدود
park
شکارگاه محصور مرتع
parks
شکارگاه محصور مرتع
parked
شکارگاه محصور مرتع
to limit something
چیزی را محصور کردن
impark
در پارک یا جنگل محصور کردن
bind
محصور کردن بهم پیوستن
binds
محصور کردن بهم پیوستن
embank
با خاک یا سنگ محصور کردن
entanglement
محصور با شبکه سیم خاردار
garrison
محصور کردن حصار کشیدن
garrisons
محصور کردن حصار کشیدن
caged storage
انبار کردن به طریقه محصور
entanglements
محصور با شبکه سیم خاردار
immure
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
degagement
[حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
circumvallate
باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
closure
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
redoubt
موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
closures
رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
ring
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
fields
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded
شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
precinct
محوطه
ward
محوطه
ground
محوطه
precincts
محوطه
compounds
: محوطه
wards
محوطه
compounds
محوطه
zone
محوطه
area
محوطه
zones
محوطه
compound
: محوطه
spaces
محوطه
compound
محوطه
compounded
: محوطه
space
محوطه
compounded
محوطه
areas
محوطه
garth
محوطه
enclosure
محوطه
haw
محوطه
haws
محوطه
hawed
محوطه
hawing
محوطه
enclosures
محوطه
dock yard
محوطه لنگرگاه
chill space
محوطه سردخانه
close
چهاردیواری محوطه
stockyard
محوطه دامداری
area of visibility
محوطه دید
lot
قرعه محوطه
embarkation area
محوطه بارگیری
dock yard
محوطه بارانداز
run
ترتیب محوطه
run way
محوطه فرود
out port
بندرخارج از محوطه
runout
محوطه دویدن
closer
چهاردیواری محوطه
environment architecture
معماری محوطه
closes
چهاردیواری محوطه
closest
چهاردیواری محوطه
Inc
مخفف محوطه
farmyards
محوطه مزرعه
runs
ترتیب محوطه
yard man
متصدی محوطه
clear way
محوطه صعود
lawn
محوطه چمن
area of probability
محوطه احتمالات
ambit
وسعت محوطه
aprons
محوطه بارگیری
apron
محوطه بارگیری
freeze space
محوطه سردخانه
penalty area
محوطه پنالتی
penalty areas
محوطه پنالتی
cubby
محوطه مکعب
god's acre
محوطه کلیسا
goal crease
محوطه دروازه
cincture
حلقه محوطه
enceinte
محوطه قلعه
buffer distance
محوطه امنیت
yards
حیاط محوطه
farmyard
محوطه مزرعه
lawns
محوطه چمن
yard
حیاط محوطه
yard
محوطه یا میدان
trap
محوطه کوچک
yards
محوطه یا میدان
run way
محوطه دویدن هواپیما
side lines
محوطه بیرون از خط کناری
sited
محل محوطه کار
cubbyhole
محوطه کوچک ومحصور
sites
محل محوطه کار
catcher's box
محوطه مخصوص توپگیر
site
محل محوطه کار
chill space
محوطه سرد انبار
backcourt
محوطه پشت یک سوم
back boundary line
محوطه پشت خط سرویس
quarterdeck
محوطه تشریفات ناو
holding ground
محوطه نگهدارنده لنگر
magazine space
محوطه زاغه مهمات
area of uncertainity
محوطه عدم امنیت
landscape architecture
معماری محوطه سازی
fabrique
[ساختمانی در محوطه باغ]
wards
حیاط محوطه زندان
outdoor lighting fixtures
چراغهای روشنائی محوطه
back judge
داور در محوطه دفاعی
plains
میدان یا محوطه جنگ
parking
محوطه پارک کردن
plainer
میدان یا محوطه جنگ
plain
میدان یا محوطه جنگ
plainest
میدان یا محوطه جنگ
impark
در محوطه نگاه داشتن
quarterdecks
محوطه تشریفات ناو
ward
حیاط محوطه زندان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com