English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
attaint محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
Other Matches
summings up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
arrest of judgment سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
summary conviction حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
perverse verdict رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
misdirection در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
electress خانمیکه عضوهیئت انتخاب کنندگان است
aldermen نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
alderman نام قضات نام مستخدمین شهرداری عضوهیئت قانون گذاری یک شهر
conviction محکومیت
coniviction محکومیت
sentence محکومیت
sentences محکومیت
condemnations محکومیت
convictions محکومیت
sentencing محکومیت
condemnation محکومیت
reconviction محکومیت مجدد
conviction محکومیت مجرمیت
guiltiness محکومیت بزهکاری
proscription تبعید محکومیت
convictions محکومیت مجرمیت
foredoom محکومیت قبلی
criminal conviction محکومیت جنایی
guilt گناه مجرمیت محکومیت
self condemnation محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
on account of بعلت
owing to بعلت
due to بعلت
by reason of بعلت
on بعلت بطرف
whenas بعلت اینکه
guardian by nurture قیم بعلت پرورش
posteriori با پی بردن ازمعلول بعلت
conk out <idiom> بعلت خستگی به خواب رفتن
time honored مورد احترام بعلت قدمت
seize گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seizes گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
finality اعتقاد بعلت نهایی در گیتی قطعیت
power play وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
take over بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
blow ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
aphonia فقدان صدا یا خفگی ان بعلت فلج تارهای صوتی
cenogenesis تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
blows ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
hydrogen embrittleness فقدان چقرمگی بعلت وجودهیدروژن در داخل جسم میباشد
aposteriori از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
juries هیات منصفه
jury هیئت منصفه
petty jury هیئت منصفه
juries هیئت منصفه
trial jury هیئت منصفه
jury هیات منصفه
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
nominative subject اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
man down بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
nominative appositive اسمی که بعلت بدل شدن حالت فاعلیت پیدا کند
frozen assets دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
season cracking ترکی که بعلت عمر زیاد دروسایل یا مهمات تولید میشود
verdict رای هیات منصفه
assize هیئت قضات یا منصفه
juror عضو هیئت منصفه
forewoman سخنگوی هیات منصفه
special jury هیئت منصفه مخصوص
member of the jury عضو هیات منصفه
grand juries هیات منصفه عالی
jurors عضو هیات منصفه
verdicts رای هیات منصفه
grand jury هیات منصفه عالی
verdict تصمیم هیات منصفه
foreman سخنگوی هیات منصفه
jury man عضو هیات منصفه
jurors عضو هیئت منصفه
grand juries هیئت منصفه عالی
foremen سخنگوی هیات منصفه
juror عضو هیات منصفه
grand jury هیئت منصفه عالی
verdicts تصمیم هیات منصفه
bronchial asthma تنگی نفس که بعلت انقباض عضلات جدارقصبه الریه ایجاد میشود
magistracy قاضی
judged قاضی
bencher قاضی
recusatio judicis رد قاضی
pretorian قاضی
pretor قاضی
judge قاضی
judging قاضی
cadi قاضی
judges قاضی
kadi or kadee قاضی
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
bumpers توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
verdict رای هیئت منصفه فتوی
petit jury هیئت منصفه دوازده نفری
verdicts رای هیئت منصفه فتوی
forelady زن سخنگو ورئیس درهیئت منصفه
challenging a juror جرح عضو هیات منصفه
padre قاضی عسکر
holy joe قاضی عسکر
Justices of the Peace قاضی صلحیه
Justice of the Peace قاضی صلحیه
judge advocate قاضی عسکر
the chief justice قاضی القضات
provost marshal قاضی نظامی
padres قاضی عسکر
before the jvdges در حضور قاضی
examinating magistrate قاضی تحقیق
arbitrator قاضی تحکیم
arbitrators قاضی تحکیم
judge قاضی دادرس
judicial interrogator قاضی تحقیق
personal knowledge of the judge علم قاضی
judges قاضی دادرس
stylists قاضی سلیقه
stylist قاضی سلیقه
judging قاضی دادرس
Chief Justices قاضی القضات
Chief Justices قاضی اعظم
judged قاضی دادرس
interrogator قاضی تحقیق
interrogators قاضی تحقیق
chaplains قاضی عسگر
arbiters قاضی داور
arbiter قاضی داور
Chief Justice قاضی اعظم
examing magistrate قاضی تحقیق
Chief Justice قاضی القضات
chaplain قاضی عسگر
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
condemnation ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnations ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
withdrawing a juror حذف یکی از دوازده عضوهیات منصفه
pyx jury هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
striking a jury تعیین هیات منصفه با روش حذفی
Soc اصل استقلال قاضی
coram judice در حضور قاضی اصاع
to reckon with out one's host تنها به قاضی رفتن
county magestrate قاضی دادگاه استان
samson قاضی قدیم اسرائیل
magistrate قاضی دادگاه جنحه
king's counsel قاضی دادگاه پادشاه
magistrates قاضی دادگاه جنحه
principal challenger رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
embraceor متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
embracery جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
struck هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
circuits حوزه قضایی یک قاضی دور
praetor قاضی یاافسر مادون کنسول
to bring somebody before the judge کسی را در حضور قاضی آوردن
puisne judge قاضی پایین رتبه دادرس جز
circuit حوزه قضایی یک قاضی دور
to bring the matter before a court [the judge] دعوایی را در حضور قاضی آوردن
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
stagnation thesis فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
true bill اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
chaplaincies مقام یا محل کار قاضی عسگر
chaplaincy مقام یا محل کار قاضی عسگر
The judge remained an honest man all his life . قاضی تمام عمرش درستکار ماند
inquisitions نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisition نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
panel صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
bench warrant حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
nemo potest esse simul actor et judex هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
indicted متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
to pack a jury جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
indicting متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
acetiam برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
The judge will have the final say on the matter. قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
rider ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
foreclose فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
amnesia ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
foreclosing فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
forecloses فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
foreclosed فروختن وثیقه وام بعلت عدم بازپرداخت وام
case law رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
peremptory challenge رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
justiciar قاضی عالیرتبهء دادگاههای عالی قرون وسطایی انگلیس دادرس عالیرتبه
procedendo حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
summing up evidence نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
special verdict رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
barrator قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
slutsky theorem براساس این قضیه با کاهش قیمت یک کالا مقدار تقاضا برای ان افزایش یافته و این امر بعلت اثر درامدی و اثر جانشینی امکان پذیر است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com