Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
archibenthal enviroment
محیط ژرف اقیانوس
Other Matches
nautilus
حلزونهای گرمسیری مارپیچی جنوب اقیانوس ساکن و اقیانوس هند
the pacific
اقیانوس ارام یا ساکن اقیانوس کبیر
the pacific ocean
اقیانوس ارام یا ساکن اقیانوس کبیر
rezone
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
bioecology
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to tip something
[British E]
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
environmental test
ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
high seas
<idiom>
اقیانوس
ocean
اقیانوس
oceans
اقیانوس
oceanography
اقیانوس نگاری
archibenthal enviroment
ژرفاگاه اقیانوس
oceanography
اقیانوس شناسی
atlantic ocean
اقیانوس اطلس
neptune
الهه اقیانوس
the indian ocean
اقیانوس هند
ocean current
جریان اقیانوس
ocean floor
بستر اقیانوس
pacific
اقیانوس ساکن
oceanology
اقیانوس شناسی
oceangoing
اقیانوس پیما
oceanographer
اقیانوس شناس
seabed
بستر اقیانوس
indian ocean
اقیانوس هند
oceanpgraphy
اقیانوس نگاری
oceanography
شرح اقیانوس ها
transoceanic
عبور از اقیانوس
archibenthal enviroment
ژرفمون اقیانوس
suboceanic
واقع درعمق اقیانوس
transoceanic
در سراسراقیانوس اقیانوس پیما
oceanward
سوی اقیانوس یا دریا
oceanic troposphere
گرم -کره اقیانوس
oceanic troposphere
گرم - سپهر اقیانوس
raydit
رادار اقیانوس نگار
transatlantic
انطرف اقیانوس اطلس
aphotic stratum
طبقه تاریک اقیانوس
aphotic zone
طبقه تاریک اقیانوس
interoceanic
ولقع در میان اقیانوس
ocean lane
راه کشتی رو در اقیانوس
aphotic zone
لایه تاریک اقیانوس
benthal
وابسته به اعماق اقیانوس
ocean convoy
کاروان اقیانوس پیما
benthic
وابسته به اعماق اقیانوس
ocean vessel
کشتی اقیانوس پیما
oceanographic
مربوط به اقیانوس شناسی
aphotic stratum
لایه تاریک اقیانوس
porbeagle
کوسه ماهی خطرناک اقیانوس
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
shovelhead
کوسه ماهی باریک سر اقیانوس
transpacific
وابسته بسرتاسر اقیانوس ارام
transpacific
واقع درانسوی اقیانوس ارام
mallemuck
مرغ طوفان اقیانوس منجمد شمالی
surfbird
مرغ ساحلی سواحل اقیانوس ارام
meadowlark
مرغ اقیانوس امریکاشبیه پری شاهرخ
finback
بالن یا نهنگ سواحل اقیانوس اطلس
auklet
جنسی از پنگوئنهای کوچک سواحل اقیانوس ارام
pampero
باد سردی که از کوههای سوی اقیانوس اطلس می وزد
saury
ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
opah
یکجور ماهی بزرگ خال مخالی در اقیانوس اطلس که رنگهای روشن دارد
pomfret
یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
perimeter
محیط
millieu
محیط
milieus
محیط
milieu
محیط
girth
محیط
environments
محیط
settings
محیط
outside
محیط
outsides
محیط
spheres
محیط
sphere
محیط
lapped
محیط
perimeters
محیط
outline
محیط
lap
محیط
circuity
محیط
environment
محیط
outward things
محیط
periphery
محیط
circumferences
محیط
peripheries
محیط
milieux
محیط
girths
محیط
circumference
محیط
entourages
محیط
entourage
محیط
outlines
محیط
outlined
محیط
outlining
محیط
setting
محیط
medium
محیط
mediums
محیط
ambiance
محیط
ambience
محیط
surroundings
محیط
bonification
به سازی محیط
milieu therapy
محیط درمانی
therapeutic millieu
محیط درمانی
climate for growth
محیط رشد
circumambient
محیط دورگردیدن
perimeter
[circumference]
of a circle
محیط دایره
bodification
بهسازی محیط
dispersion medium
محیط پاشندگی
dispersive medium
محیط پخش
environment architecture
معماری محیط
psychological environment
محیط روانی
threptic
محیط زاد
operational environment
محیط فعالیت
operational environment
محیط عملیاتی
shelf environment
محیط کم عمق
windowing environment
محیط پنجرهای
mixed environment
محیط درهم
miseenscene
محیط کلی
polarization of a medium
قطبش محیط
living environment
محیط زنده
induced environment
محیط القایی
in vivo
در محیط طبیعی
in vitro
در محیط مصنوعی
ill neighboured
دارای محیط بد
social milieu
محیط اجتماعی
circles
محیط دایره
acclimatization
سازش با محیط
circumferences
محیط دایره
circumference
محیط دایره
mediums
محیط کشت
medium
محیط کشت
perimeter
پیرامون محیط
circled
محیط دایره
milieu
محیط اجتماعی
milieus
محیط اجتماعی
milieux
محیط اجتماعی
circle
محیط دایره
circling
محیط دایره
workbenches
محیط کاری
silhouette
محیط مریی
workbench
محیط کاری
periphery
محیط حدود
silhouettes
محیط مریی
peripheries
محیط حدود
environmentalist
محیط نگر
ambient temperature
دمای محیط
ambient pressure
فشار محیط
contour
محیط مرئی
comprehensive
وسیع محیط
environment
محیط زیست
perimeters
پیرامون محیط
atmospheric environement
محیط جوی
environments
محیط زیست
environmentalists
محیط نگر
atlantic
وابسته به کوه اطلس اقیانوس اطلس
misfits
غیر متجانس با محیط
outsides
محیط دست بالا
outside
محیط دست بالا
environmental protection
حفاظت محیط زیست
peripheral
دورهای وابسته به محیط
environmentalist
محیط زیست شناس
environments
محیط یا موقعیتهای فیزیکی
eco-
پیشوند محیط پرگیر
environment
محیط یا موقعیتهای فیزیکی
circumstance
شرایط محیط اهمیت
environmentalists
محیط زیست گرا
terrestrial environment
وضع محیط زمین
environmentalists
محیط زیست شناس
element
محیط طبیعی اخشیج
elements
محیط طبیعی اخشیج
psychonomics
محیط شناسی روانی
environmentalist
محیط زیست گرا
misfit
غیر متجانس با محیط
collapse design
محاسبه در محیط خمیری
induced environment
محیط القا شده
acid catalysis
کاتالیزور در محیط اسیدی
domain knowledge
دانش محیط کاربرد
it is meters
محیط ان دومتر است
environmentalism
محیط زیست گرایی
environmental conservation
حفافت محیط زیست
environmentalism
محیط زیست شناسی
environmental psychology
روانشناسی محیط نگر
acid cure
پخت در محیط اسیدی
derealization
دگرسان بینی محیط
environmetal protection
حمایت محیط زیستی
accommodation
سازش با مقتضیات محیط
data base environment
محیط پایگاه داده
metaerg
صفت محیط زاد
accommodations
سازش با مقتضیات محیط
bonification scheme
طرح بهسازی محیط
atlantic
دریای محیط غربی
element
عامل اصلی محیط طبیعی
great circle
بزرگترین دایره محیط یک کره
climb the wall
<idiom>
از محیط خسته وعصبانی شدن
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
tested
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
eupelagic environment
محیط زیر لایه زیرین
test
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
tests
محیط ی برای آزمایش برنامه ها
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
inverts
تغییر اعداد در محیط دودویی
inverting
تغییر اعداد در محیط دودویی
invert
تغییر اعداد در محیط دودویی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com