Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (9 milliseconds)
English	Persian
syncheronous communications	مخابره همزمان
synchronous transmission	مخابره همزمان
Search result with all words
rs c	استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
Other Matches
analog transmission	انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
serial transmission	مخابره سری مخابره نوبتی
processor	به صورت همزمان همزمان کار کند
agent authentication	معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
service message	پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
messages	مخابره
traffics	مخابره
despatch	مخابره
trafficking	مخابره
trafficked	مخابره
transmission	مخابره
traffic	مخابره
message line	خط مخابره
transmissions	مخابره
communication	مخابره
message	مخابره
traffick	مخابره
communicating	مخابره کردن
neutral transmission	مخابره خنثی
parallel transmission	مخابره موازی
signal bridge	پل مخابره ناو
serial tranmission	مخابره نوبتی
satellite communications	مخابره ماهوارهای
simplex transmission	مخابره ساده
squawks	مخابره کردن
squawked	مخابره کردن
polar transmission	مخابره قطبی
retransmission	مخابره مجدد
flag hoist	مخابره با پرچم
end of transmission	انتهای مخابره
transmission	مخابره مخابرات
transmission	مخابره کردن
telegraph	مخابره تلگرافی
transmissions	مخابره کردن
telegraphs	مخابره تلگرافی
telegraphing	مخابره تلگرافی
telegram	مخابره تلگرافی
telegrams	مخابره تلگرافی
analog transmission	مخابره قیاسی
asynchronous transmission	مخابره غیرهمزمان
duplex transmission	مخابره دو رشتهای
duplex transmission	مخابره دورشتهای
dispateh	مخابره کردن
transmissions	مخابره مخابرات
digital transmission	مخابره دیجیتال
data transmission	مخابره داده
data transmission	مخابره داده ها
data communication	مخابره داده ها
asynchronous transmission	مخابره ناهمگام
boat call	مخابره با قایق
telegraphed	مخابره تلگرافی
squawk	مخابره کردن
telegraphic message	مخابره تلگرافی
wires	مخابره کردن
wire	مخابره کردن
transmission security	تامین مخابره
transmission rate	نرخ مخابره
visual communication	مخابره بصری
transmission rate	سرعت مخابره
transmittal	ارسال مخابره
transmittancy	ارسال مخابره
synchronous transmission	مخابره همگام
signaled	مخابره کردن
transmittance	ارسال مخابره
flag	پرچم مخابره
signal	مخابره کردن
flags	پرچم مخابره
wirable	قابل مخابره
transmission error	خطای مخابره
signalled	مخابره کردن
jams	مانع مخابره شدن
retransmit	دوباره مخابره کردن
jammed	مانع مخابره شدن
jam	مانع مخابره شدن
dispatches	مخابره کردن ارسال
radiograms	مخابره پیام با بی سیم
radiotelegram	مخابره تلگراف بیسیم
start stop transmission	مخابره قطع و وصلی
multiplex	تسهیم مخابره ترکیبی
helio	ایینه مخابره پیام
radiogram	مخابره پیام با بی سیم
semaphore	مخابره با پرچم دستی
semaphore	مخابره بوسیله پرچم
despatches	مخابره کردن ارسال
despatching	مخابره کردن ارسال
radios	با بی سیم مخابره کردن
radioing	با بی سیم مخابره کردن
radioed	با بی سیم مخابره کردن
despatched	مخابره کردن ارسال
radio	با بی سیم مخابره کردن
dispatch	مخابره کردن ارسال
end of transmission block	انتهای بلاک مخابره
transmitted data	دادههای مخابره شده
etb	انتهای بلاک مخابره
dispatched	مخابره کردن ارسال
aerogram	مخابره با تلگراف بی سیم
half duplex transmission	مخابره دو نیم رشتهای
toll calls	مخابره تلفنی خارج شهری
wigwag	ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
blinker yardarm	چراغ مخابره دکل کشتی
toll call	مخابره تلفنی خارج شهری
heliographic	مربوط به مخابره تلگراف افتابی
alphabet code flag	پرده مخابره حروف یا اعداد
squawk box	دستگاه مخابره داخلی ناو
intercom	دستگاه مخابره داخل ساختمان
intercoms	دستگاه مخابره داخل ساختمان
semaphore	بوسیله پرچم مخابره کردن
signalled	مخابره کردن علامت دادن
signaled	مخابره کردن علامت دادن
signal	مخابره کردن علامت دادن
phototelegraphyt	مخابره تلگرافی عکس عکسبرداری رادیویی
intercommunication	رابطه یا مخابره بین چند مرکز
wirelesses	بابی سیم تلگراف مخابره کردن
telephoto	دستگاه مخابره عکس ازمسافات دور
wireless	بابی سیم تلگراف مخابره کردن
walkie-talkies	دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie-talkie	دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie talkie	دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
nancy	سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
procedure word	کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
open code	سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
datacom	امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
radio procedures	روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
multiplex telegraphy	دستگاه تلگرافی که در یک زمان با یک سیم چند مخابره میکند
paralleled	همزمان
isochrone	همزمان
synchronizer	همزمان گر
concurrent	همزمان
synchronous	همزمان
coincidentally	همزمان
parallel	همزمان
simultaneously	همزمان
parallels	همزمان
proportional	همزمان
simultaneous	همزمان
contemporaries	همزمان
contemporary	همزمان
parallelled	همزمان
isochronous	همزمان
synchronic	همزمان
paralleling	همزمان
parallelling	همزمان
concurrent	همرو همزمان
concurrent operation	عملکرد همزمان
synchronize	همزمان کردن
concurrent processing	پردازش همزمان
simultaneous processing	پردازش همزمان
concurrent execution	اجرای همزمان
synchronizes	همزمان کردن
concentred exchange	تبادل همزمان
concurrently	اجرای همزمان
concentred reaction	واکنش همزمان
concentred elimination	حذف همزمان
synchronizing	همزمان سازی
synchronising	همزمان کردن
synchronous generator	مولد همزمان
simultaneity	همزمانی همزمان
synchronous operation	عملیات همزمان
synchronous reactance	راکتانس همزمان
synchronous speed	سرعت همزمان
selsyn	موتور همزمان
synchronous impedance	ناگذرایی همزمان
synchronous telegraphy	تلگراف همزمان
synchronous transmission	انتقال همزمان
synchronous network	شبکه همزمان
synchrinized	همزمان بودن
synchronic	همگاه همزمان
synchronous motor	موتور همزمان
synchronous device	دستگاه همزمان
synchronous phase advance	خازن همزمان
synchronous condenser	خازن همزمان
synchronous communication	ارتباط همزمان
synchronous admittance	گذرایی همزمان
synchronous machine	ماشین همزمان
synchronized sweep	روبش همزمان
simultaneous extinction	خاموشی همزمان
synchronization	همزمان سازی
concurrent	تقریباگ همزمان
concurrent variation	تغییر همزمان
concurrent validity	اعتبار همزمان
synchronises	همزمان کردن
concurrent training	اموزش همزمان
concurrent reinforcement	تقویت همزمان
coincides	همزمان بودن
synchronised	همزمان کردن
synchroscope	همزمان نما
coincide	همزمان بودن
coinciding	همزمان بودن
coincided	همزمان بودن
synchronous vibrator	لرزه گر همزمان
modem	دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
coincident penalty	پنالتی همزمان دو تیم
horizontal synchronizing	همزمان ساز افقی
simultaneous color television	تلویزیون رنگی همزمان
concurrent program execution	اجرای همزمان برنامه
binary synchronous communication	ارتباطات همزمان دودویی
held ball	گرفتن همزمان توپ
compatability	قابلیت کار همزمان
synchronizing torque	گشتاور پیچشی همزمان
volley fire	پرتاب همزمان گلوله ها با هم

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com