English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (8 milliseconds)
English Persian
tax expenditures مخارج مالیاتی
Other Matches
tax deduction تخفیف مالیاتی مخارجی که معافیت مالیاتی دارند
program cost مخارج اجرای یک برنامه مخارج پیش بینی شده
inseparable cost حالتی که چند نوع کالا در یک واحدتولیدی ساخته شود و هزینه و مخارج هر یک نسبت به کل مخارج اختیارا" تعیین گردد
fiscal مالیاتی
tax limit حد مالیاتی
tax friction اصطکاک مالیاتی
tax incentive انگیزه مالیاتی
tax instrument ابزار مالیاتی
tax law قانون مالیاتی
tax payer مودی مالیاتی
tax revenue درامد مالیاتی
tax policy سیاست مالیاتی
capitation سرشماری مالیاتی
tax proceeds عواید مالیاتی
burden of taxation بار مالیاتی
tax remission معافیت مالیاتی
ratability مشمولیت مالیاتی
revenuer مامور مالیاتی
tax base مبنای مالیاتی
tax capacity فرفیت مالیاتی
tax collector تحصیلدار مالیاتی
tax concession بخشودگی مالیاتی
tax credit اعتبار مالیاتی
tax efficiency کارائی مالیاتی
tax equation معادله مالیاتی
tax equity عدالت مالیاتی
tax exclusion استثنای مالیاتی
tax exemption معافیت مالیاتی
arrears of taxes بقایای مالیاتی
taxpayer مودی مالیاتی
tax havens بهشت مالیاتی
tax havens ماوای مالیاتی
tax haven پناهگاه مالیاتی
tax haven بهشت مالیاتی
tax haven ماوای مالیاتی
tax havens پناهگاه مالیاتی
tax system نظام مالیاتی
tax burden بار مالیاتی
surtax جریمه مالیاتی
fiscal policy سیاست مالیاتی
taxpayers مودی مالیاتی
spending مخارج
outgoing مخارج
expenditures مخارج
outlays مخارج
disbursements مخارج
expenses مخارج
aggregate expenditures مخارج کل
non tax revenue درامد غیر مالیاتی
net tax revenue خالص درامد مالیاتی
regressive tax system نظام مالیاتی نزولی
tax reforms اصلاح امور مالیاتی
censuses احصائیه ممیزی مالیاتی
census احصائیه ممیزی مالیاتی
tax loopholes روزنههای فرار مالیاتی
tax rolls جزو جمع مالیاتی
effective tax system نظام موثر مالیاتی
effective tax rate نرخ موثر مالیاتی
regressive tax system نظام مالیاتی کاهنده
reasonable scale مخارج متعارفه
rate of spending نرخ مخارج
wasteful expenditures مخارج بیهوده
public expenditures مخارج عمومی
rate of spending میزان مخارج
social outlays مخارج اجتماعی
superstitious uses مخارج خرافاتی
wage costs مخارج دستمزد
expense account حساب مخارج
welfare expenditures مخارج رفاهی
foot پرداختن مخارج
postage مخارج پستی
indirect expenses مخارج غیرمستقیم
licence fee مخارج پروانه
luxury spending مخارج تجملی
management expenses مخارج مدیریت
management expenses مخارج اداری
marginal outlays مخارج نهائی
freight charges مخارج حمل
military expenditure مخارج نظامی
military spending مخارج نظامی
incidental expenses مخارج اتفاقی
holding costs مخارج نگهداری
expense accounts حساب مخارج
travelling expenses مخارج سفر
expenditure مخارج صرف
actual expenses مخارج واقعی
budget expenditures مخارج بودجه
capital expenditure مخارج سرمایهای
cost estimate تخمین مخارج
costs of proceedings مخارج عدلیه
estimate of costs تخمین مخارج
expenditure approach روش مخارج
municipal spending مخارج شهرداری
national spending مخارج ملی
national expenditures مخارج ملی
operating cost مخارج عملیاتی
operating expenses مخارج عملیاتی
portage مخارج باربری
porterage مخارج باربری
marginal propensity to expend میل نهائی به مخارج
overhead مخارج کلی سرجمع
unfinanced مخارج پرداخت نشده
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
noncash expenditures مخارج غیر نقدی
outlays هزینههای سرمایهای مخارج
sumptuary law قانون تحدید مخارج
marginal propensity to spend میل نهائی به مخارج
marginal propensity to expend تمایل نهائی به مخارج
deduction of expenses کسر مخارج [اقتصاد]
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
time cost curve منحنی مخارج برحسب زمان
all the expenses fell on him تمام مخارج به گردن اوافتاد
You need spare no expense . نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
tax avoidance اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
a comparison of the tax systems in Italy and Spain مقایسه سیستم های مالیاتی در ایتالیا و اسپانیا
postpaid مخارج پستی قبلا پرداخت شده
To cut down expenses . خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
letter-box company شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
regressive tax مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
f.o.b قیمت کالا بدون احتساب مخارج حمل و بیمه
withholding tax مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
withholding taxes مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
postpaid پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
bareboat charter ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
revenue cutter کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
subsidy حقوق گمرکی اشیا وارداتی و صادراتی معافیت مالیاتی تولیدکنندگان به منظور پایین نگهداشتن قیمتها
murage مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
revenue tax مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی
real balance effect اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
optimum schedule مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
charges forward هزینه هایی که بوسیله مشتری پرداخت خواهد شد مخارج حمل که بعد از تحویل کالا به مشتری از او دریافت میشود
exemption معافیت مالیاتی معافیت گمرکی
stamp duty تمبر عوارض تمبر مالیاتی
stamp tax تمبر عوارض تمبر مالیاتی
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com