English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
indulge مخالفت نکردن
indulged مخالفت نکردن
indulges مخالفت نکردن
indulging مخالفت نکردن
Other Matches
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
remonstrance مخالفت
gainsays مخالفت
disagreement مخالفت
disagreements مخالفت
opposition مخالفت
defiance مخالفت
factions مخالفت
faction مخالفت
opponency مخالفت
antagonism مخالفت
gainsaying مخالفت
gainsay مخالفت
gainsaid مخالفت
oppugnation مخالفت
oppugnancy مخالفت
recusance or sancy مخالفت
opposeless بی مخالفت
obj مخالفت
renitency مخالفت
disgreement مخالفت
disaccord مخالفت
divided <adj.> در مخالفت
contrariness مخالفت
contrariety مخالفت
blackballing مخالفت کردن
blackballed مخالفت کردن
abolitionism مخالفت با بردگی
blackball مخالفت کردن
obscurantism مخالفت باروشنفکری
to set ones face against مخالفت کردن با
repugnance تناقض مخالفت
blackballs مخالفت کردن
to kick against a proposal با پیشنهادی مخالفت
repugn مخالفت کردن با
contrarious مخالفت امیز
antagonistic مخالفت امیز
incongruousness تباین مخالفت
opposable مخالفت کردنی
oppugn مخالفت کردن با
aversions مخالفت ناسازگاری
aversion مخالفت ناسازگاری
oppugner مخالفت کننده
paradoxy مخالفت با عقایدعمومی
resistance سختی مخالفت
defiantly از روی مخالفت
direct objects مخالفت کردن
object مخالفت کردن
objecting مخالفت کردن
vetoing نشانه مخالفت
veto نشانه مخالفت
vetoed نشانه مخالفت
objected مخالفت کردن
resisted مخالفت کردن با
resisting مخالفت کردن با
resists مخالفت کردن با
resist مخالفت کردن با
bucks مخالفت کردن با
buck مخالفت کردن با
indirect objects مخالفت کردن
objects مخالفت کردن
vetoes نشانه مخالفت
antagonistically از روی مخالفت یا دشمنی
objections مخالفت استدلال مخالف
obscurantism مخالفت با علم ومعرفت
adversarial وابسته به مخالفت یا دشمنی
objection مخالفت استدلال مخالف
disagrees نساختن با مخالفت کردن با
disagreeing نساختن با مخالفت کردن با
to be in disagreement [with somebody] مخالفت کردن [با کسی]
reactionary مخالفت گرای بی منطق
reactionaries مخالفت گرای بی منطق
paradoxicality مخالفت باعقاید عمومی
negative voice منع نشانه مخالفت
disagreed نساختن با مخالفت کردن با
disagree نساختن با مخالفت کردن با
thwart عقیم گذاردن مخالفت کردن با
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
withstanding مخالفت کردن استقامت ورزیدن
thwarted عقیم گذاردن مخالفت کردن با
withstand مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contended مخالفت کرده با رقابت کردن
to be at strife [with somebody] [over something] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
withstands مخالفت کردن استقامت ورزیدن
withstood مخالفت کردن استقامت ورزیدن
contend مخالفت کرده با رقابت کردن
nem con بدون مخالفت کسی است
contends مخالفت کرده با رقابت کردن
infest ول نکردن
infested ول نکردن
infesting ول نکردن
infests ول نکردن
to keep it up ول نکردن
rejection قبول نکردن
disassociates همکاری نکردن
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
missfire عمل نکردن
disassociating همکاری نکردن
abort ریشه نکردن
disaffiliate همکاری نکردن
discommend توصیه نکردن
discountenance تصویب نکردن
disoblige ممنون نکردن
to be d. to توجه نکردن به
square deals تقلب نکردن
to pass by any thing رعایت نکردن
to keep one's distance اشنایی نکردن
square deal تقلب نکردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
disassociated همکاری نکردن
disclaiming قبول نکردن
disclaimed قبول نکردن
disclaim قبول نکردن
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
withdraw قبول نکردن
to make no mention of ذکر نکردن
disbelieving باور نکردن
disbelieves باور نکردن
disbelieved باور نکردن
disbelieve باور نکردن
withdraws قبول نکردن
disobeys اطاعت نکردن
disobeying اطاعت نکردن
disobeyed اطاعت نکردن
disobey اطاعت نکردن
disapproves تصویب نکردن
disassociate همکاری نکردن
disapprove تصویب نکردن
disclaims قبول نکردن
no go <idiom> موافقت نکردن
mc carthyism سیاست دست راستی افراطی و مخالفت بالیبرالیزم
to lose interest جلب توجه نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
fall out of use <idiom> از چیزی استفاده نکردن
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
to play not guilty اقرار بگناه نکردن
standpat ورق عوض نکردن
not my cup of tea <idiom> با چیزی حال نکردن
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
plead not guilty اقرار به جرم نکردن
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
to misbehave oneself درست رفتار نکردن
disapprove قبول نکردن رد کردن
understate حقیقت را افهار نکردن
disapprove رد کردن تصویب نکردن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
understating حقیقت را افهار نکردن
understates حقیقت را افهار نکردن
understated حقیقت را افهار نکردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
missfire عمل نکردن گلوله
disapproves قبول نکردن رد کردن
anti dumping مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
underplaying دست خودرا ادا نکردن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
underplay دست خودرا ادا نکردن
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
failure عمل نکردن گیر سلاح
failures عمل نکردن گیر سلاح
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
underplays دست خودرا ادا نکردن
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
beyond grasp درک نکردن بیرون ازحدادراک
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
aborts ریشه نکردن عقیم ماندن
married failure عمل نکردن اتصالی مین
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
aborted ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting ریشه نکردن عقیم ماندن
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
retrorocket راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
misfires عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
misfire عمل نکردن گلوله مانع اتش
an incredulous smile لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com