Dictiornary-Farsi | مخالف با یهودیان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
anti semitism	مخالف با یهودیان
anti-Semitism	مخالف با یهودیان


Other Matches

ashkenazim	عنوان یهودیان المانی که در مقابل سفارادی که به یهودیان اسپانیا وپرتقال اطلاق میشود
maccabian games	المپیک یهودیان
diaspora	جماعت یهودیان پراکنده
sabbatical year	در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
contra	مخالف
dissidence	مخالف
controvertist	مخالف
contrariant	مخالف
contradictive	مخالف
contrary to	مخالف
non content	مخالف
gyaku	مخالف
gainst	مخالف
contrary	مخالف
irreconcilable	مخالف
gainsayer	مخالف
contradictory	مخالف
averse	مخالف
adversaries	مخالف
adversary	مخالف
by the ears	مخالف
oppugnant	مخالف
inadvisable	مخالف
opponents	مخالف
opponent	مخالف
antagonists	مخالف
antagonist	مخالف
conflicting	مخالف
dissenting	مخالف
foe	مخالف
at outs	مخالف
at d.	مخالف
antipodal	مخالف
adverse	مخالف
anie	مخالف
repugnant	مخالف
dissidents	مخالف
dissident	مخالف
foes	مخالف
oppugner	مخالف
converses	مخالف
conversed	مخالف
alien	مخالف
converse	مخالف
aliens	مخالف
hostile	مخالف
with	مخالف
contradiction	مخالف
contradictions	مخالف
conversing	مخالف
resistent	مخالف
unfavorable	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
out of keeping	مخالف
oppositive	مخالف
against	مخالف
opposit	مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
counter	درجهت مخالف
countered	درجهت مخالف
countering	درجهت مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
against nature	مخالف طبیعت
anti	مخالف علیه
at odds <idiom>	مخالف بودن
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
clashing	برخوردکننده مخالف
antagonists	عضله مخالف
dissent	رای مخالف
dissented	رای مخالف
dissents	رای مخالف
prevailing wind	باد مخالف
against the current <adv.>	مخالف جریان
opponent	طرف مخالف
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
dissenting opinion	نظر مخالف
opponents	طرف مخالف
dissenting	مخالف معاند
antagonist	عضله مخالف
antipapal	مخالف پاپ
countersuggestion	تلقین مخالف
counterview	عقیده مخالف
crosscurrent	جریان مخالف
defier	مخالف کننده
standpat	مخالف تغییر
disaccord	مخالف کردن
dissentient	مخالف معاند
reluctate	مخالف کردن
divert action	عملیات مخالف
reluctancy	بیزاری مخالف
overthwart	بالحن مخالف
overthwart	بطور مخالف
head wind	باد مخالف
ill humored	مخالف ترشرو
oppositely	بطور مخالف
counter ion	یون مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
The opposition parties .	احزاب مخالف
antislavery	مخالف بردگی
In the opposite direction .	درجهت مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
in the opposite direction.	در جهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
headwinds	باد مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
dis-	مخالف کردن
conflictive	مغایر مخالف
windbound	باد مخالف
contra flow	جهت مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
contraposition	مفهوم مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
the a party	طرف مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
conned	رای مخالف
reverses	شکستنی مخالف
cons	رای مخالف
no	منفی مخالف
vetoing	رای مخالف
antagonizing	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
reversed	شکستنی مخالف
reverse	شکستنی مخالف
veto	رای مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
diverse	مختلف مخالف
conning	رای مخالف
illegal	مخالف قانون
vetoes	رای مخالف
vice versa	در جهت مخالف
vetoed	رای مخالف
aversely	بطور مخالف
defiant	معاند مخالف
contradicted	مخالف بودن با
contradicts	مخالف بودن با
contradict	مخالف بودن با
dissenters	مخالف ناراضی
dissenter	مخالف ناراضی
impolitic	مخالف مصلحت
adversely	بطور مخالف
crosswinds	باد مخالف
crosswind	باد مخالف
antipathy	احساس مخالف
antagonises	مخالف کردن
antagonised	مخالف کردن
reversing	شکستنی مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
con	رای مخالف
back	جهت مخالف جلو
vetoed	رای مخالف دادن
lee ward	در جهت مخالف باد
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
backs	جهت مخالف جلو
reverse	حرکت در جهت مخالف
blackball	رای مخالف دادن
reversing	حرکت در جهت مخالف
reversed	حرکت در جهت مخالف
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
reverses	حرکت در جهت مخالف
counterview	نظریه مخالف مواجهه
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
leeward	بسمت مخالف باد
vetoing	رای مخالف دادن
objection	مخالفت استدلال مخالف
upstream	مخالف جریان رودخانه
anti-Semitic	مخالف نژاد سامی
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
unusual	غریب مخالف عادت
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
objections	مخالفت استدلال مخالف
wind bound	دچار باد مخالف
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
negative voice	رای مخالف رد کردن
negative voice	رای مخالف دادن
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
obscurantist	مخالف روشنی فکر
vetoes	رای مخالف دادن
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
veto	رای مخالف دادن
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
antagonism	هم اوری اصل مخالف
illicit	نا مشروع مخالف مقررات
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
to turn against any one	مخالف کسی شدن
vetoer	رای مخالف دهنده
impolitic	مخالف رویه صحیح
blackballed	رای مخالف دادن
anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
blackballs	رای مخالف دادن
anti semite	مخالف اقوام سامی
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی