Dictiornary-Farsi | مخالف بردگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
antislavery	مخالف بردگی


Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
servitude	بردگی
hetotism	بردگی
bondage	بردگی
serfism	بردگی
wash out	اب بردگی
slavery	بردگی
serfage	بردگی
villenage	بردگی
helotism	بردگی
serfhood	بردگی غالامی
enslavement	اسارت بردگی
indention	عقب بردگی
abolitionism	مخالفت با بردگی
serfdom	بردگی غالامی
abolitionist	اصول بردگی
reminiscent of slavery	حاکی از بردگی
reminiscent of slavery	یاداوری کننده بردگی
contrary	مخالف
oppositive	مخالف
adversary	مخالف
contradictory	مخالف
irreconcilable	مخالف
antagonists	مخالف
averse	مخالف
dissident	مخالف
dissidents	مخالف
contrary to	مخالف
oppugner	مخالف
opponent	مخالف
resistent	مخالف
dissidence	مخالف
dissenting	مخالف
adverse	مخالف
gyaku	مخالف
gainsayer	مخالف
opponents	مخالف
foe	مخالف
foes	مخالف
unfavorable	مخالف
at outs	مخالف
oppugnant	مخالف
non content	مخالف
anie	مخالف
aliens	مخالف
out of keeping	مخالف
adversaries	مخالف
with	مخالف
against	مخالف
alien	مخالف
antipodal	مخالف
at d.	مخالف
contradictions	مخالف
opposit	مخالف
contra	مخالف
contradiction	مخالف
contradictive	مخالف
inadvisable	مخالف
repugnant	مخالف
conflicting	مخالف
contrariant	مخالف
antagonist	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
controvertist	مخالف
gainst	مخالف
conversing	مخالف
converse	مخالف
converses	مخالف
by the ears	مخالف
hostile	مخالف
conversed	مخالف
opponent	طرف مخالف
aversely	بطور مخالف
antagonist	عضله مخالف
dissented	رای مخالف
defiant	معاند مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
dissents	رای مخالف
adversely	بطور مخالف
ill humored	مخالف ترشرو
antagonists	عضله مخالف
dissent	رای مخالف
opponents	طرف مخالف
counter ion	یون مخالف
contrary to the law	مخالف قانون
antitrust	مخالف تشکیل
contraposition	مفهوم مخالف
contralateral muscles	عضلات مخالف
contra flow	جهت مخالف
against nature	مخالف طبیعت
conflictive	مغایر مخالف
anti	مخالف علیه
bucking voltage	ولتاژ مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
countered	درجهت مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
dissenting	مخالف معاند
head wind	باد مخالف
countering	درجهت مخالف
divert action	عملیات مخالف
dissenting opinion	نظر مخالف
dissentient	مخالف معاند
antipapal	مخالف پاپ
disaccord	مخالف کردن
crosscurrent	جریان مخالف
counterview	عقیده مخالف
counter	درجهت مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
crosswinds	باد مخالف
against the stream <adv.>	مخالف جریان
loggerheads	مخالف - جنگجو
vetoes	رای مخالف
vetoing	رای مخالف
headwinds	باد مخالف
dis-	مخالف کردن
windbound	باد مخالف
anti-	به معنای "مخالف "
anti semitism	مخالف با یهودیان
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
reverse	شکستنی مخالف
reversed	شکستنی مخالف
reverses	شکستنی مخالف
to be in the opposition	مخالف بودن
reversing	شکستنی مخالف
vetoed	رای مخالف
veto	رای مخالف
reluctance	بیزاری مخالف
dissenter	مخالف ناراضی
dissenters	مخالف ناراضی
against the current <adv.>	مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
at odds <idiom>	مخالف بودن
vice versa	در جهت مخالف
illegal	مخالف قانون
The opposition parties .	احزاب مخالف
diverse	مختلف مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
the a party	طرف مخالف
defier	مخالف کننده
standpat	مخالف تغییر
antagonizing	مخالف کردن
reluctate	مخالف کردن
con	رای مخالف
reluctancy	بیزاری مخالف
prevailing wind	باد مخالف
no	منفی مخالف
overthwart	بالحن مخالف
overthwart	بطور مخالف
conned	رای مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
conning	رای مخالف
cons	رای مخالف
antipathy	احساس مخالف
oppositely	بطور مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
antagonizes	مخالف کردن
antagonized	مخالف کردن
contradict	مخالف بودن با
contradicted	مخالف بودن با
contradicts	مخالف بودن با
crosswind	باد مخالف
antagonised	مخالف کردن
antagonises	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonize	مخالف کردن
leeward	بسمت مخالف باد
devil's advocate <idiom>	[ارائه استدلال مخالف]
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
factionist	توط ئه گر مخالف تراش
negative voice	رای مخالف دادن
negative voice	رای مخالف رد کردن
lee ward	در جهت مخالف باد
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
to turn against any one	مخالف کسی شدن
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
vetoer	رای مخالف دهنده
dissentient	مخالف عقیده اکثریت
voluntaryist	مخالف نظام وفیفه
counterview	نظریه مخالف مواجهه
wind bound	دچار باد مخالف
countercurrent distribution	توزیع جریان مخالف
countercurrent chromatography	کروماتوگرافی جریان مخالف
that is a to our purpose	این مخالف منظورماست
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
obscurantist	مخالف روشنی فکر
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
contending	ستیزه کننده مخالف
paradoxical	مخالف عقاید عمومی
blackballed	رای مخالف دادن
antagonism	هم اوری اصل مخالف
illicit	نا مشروع مخالف مقررات
unusual	غریب مخالف عادت
blackballing	رای مخالف دادن
upstream	مخالف جریان رودخانه
objection	مخالفت استدلال مخالف
heterosexual	وابسته به جنس مخالف
heterosexual	علاقمند به جنس مخالف