Dictiornary-Farsi | مخالف بودن با | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 211 (14 milliseconds)

English	Persian
contradict	مخالف بودن با
contradicted	مخالف بودن با
contradicts	مخالف بودن با


Search result with all words

disagree	مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed	مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing	مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees	مخالف بودن ناسازگار بودن
to be in the opposition	مخالف بودن
at odds <idiom>	مخالف بودن
shack up with <idiom>	هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
take a dim view of <idiom>	مخالف بودن
Other Matches

antisocial	مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
resistent	مخالف
adversary	مخالف
oppositive	مخالف
adversaries	مخالف
averse	مخالف
foe	مخالف
oppositionist	ضد مخالف
opponents	مخالف
oppugner	مخالف
gainst	مخالف
dissenting	مخالف
foes	مخالف
out of keeping	مخالف
anie	مخالف
unfavorable	مخالف
adverse	مخالف
opposit	مخالف
opponent	مخالف
dissident	مخالف
dissidents	مخالف
non content	مخالف
gyaku	مخالف
antipodal	مخالف
contradictions	مخالف
against	مخالف
conversing	مخالف
converses	مخالف
conversed	مخالف
converse	مخالف
by the ears	مخالف
hostile	مخالف
antagonist	مخالف
contradiction	مخالف
oppugnant	مخالف
dissidence	مخالف
at d.	مخالف
at outs	مخالف
conflicting	مخالف
inadvisable	مخالف
contra	مخالف
with	مخالف
gainsayer	مخالف
contrary	مخالف
antagonists	مخالف
irreconcilable	مخالف
alien	مخالف
aliens	مخالف
contradictory	مخالف
contradictive	مخالف
repugnant	مخالف
contrariant	مخالف
contrary to	مخالف
controvertist	مخالف
correspond	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds	بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind	دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind	مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom>	مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
contralateral muscles	عضلات مخالف
antagonize	مخالف کردن
antagonising	مخالف کردن
antagonises	مخالف کردن
antagonised	مخالف کردن
contrary to the law	مخالف قانون
contraposition	مفهوم مخالف
antagonized	مخالف کردن
antagonizes	مخالف کردن
antagonizing	مخالف کردن
antipapal	مخالف پاپ
vetoed	رای مخالف
antislavery	مخالف بردگی
reluctance	بیزاری مخالف
diverse	مختلف مخالف
vetoes	رای مخالف
illegal	مخالف قانون
vetoing	رای مخالف
bucking voltage	ولتاژ مخالف
vice versa	در جهت مخالف
conflictive	مغایر مخالف
contra flow	جهت مخالف
antimonaechical	مخالف سلطنت
counter ion	یون مخالف
countersuggestion	تلقین مخالف
counterview	عقیده مخالف
anti-Semitism	مخالف با یهودیان
reverse	شکستنی مخالف
reversed	شکستنی مخالف
obscurantist	مخالف اصلاحات
reverses	شکستنی مخالف
reversing	شکستنی مخالف
windbound	باد مخالف
oppositely	بطور مخالف
dis-	مخالف کردن
the a party	طرف مخالف
overthwart	بطور مخالف
overthwart	بالحن مخالف
standpat	مخالف تغییر
reluctate	مخالف کردن
reluctancy	بیزاری مخالف
anti semitism	مخالف با یهودیان
ill humored	مخالف ترشرو
anti-	به معنای "مخالف "
crosscurrent	جریان مخالف
defier	مخالف کننده
disaccord	مخالف کردن
dissentient	مخالف معاند
dissenting opinion	نظر مخالف
antitrust	مخالف تشکیل
divert action	عملیات مخالف
veto	رای مخالف
The opposition parties .	احزاب مخالف
In the opposite direction .	درجهت مخالف
in the opposite direction.	در جهت مخالف
loggerheads	مخالف - جنگجو
headwinds	باد مخالف
head wind	باد مخالف
prevailing wind	باد مخالف
clashing	برخوردکننده مخالف
opponent	طرف مخالف
dissents	رای مخالف
conned	رای مخالف
conning	رای مخالف
cons	رای مخالف
antipathy	احساس مخالف
antagonist	عضله مخالف
aversely	بطور مخالف
dissenters	مخالف ناراضی
dissenter	مخالف ناراضی
adversely	بطور مخالف
crosswinds	باد مخالف
countered	درجهت مخالف
defiant	معاند مخالف
countering	درجهت مخالف
crosswind	باد مخالف
dissenting	مخالف معاند
against nature	مخالف طبیعت
con	رای مخالف
antagonists	عضله مخالف
anti	مخالف علیه
upstream <adj.> <adv.>	مخالف جریان
dissent	رای مخالف
against the current <adv.>	مخالف جریان
against the stream <adv.>	مخالف جریان
dissented	رای مخالف
counter	درجهت مخالف
opponents	طرف مخالف
anti parallel feeding	تغذیه مخالف
no	منفی مخالف
impolitic	مخالف مصلحت
fits	شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit	شایسته بودن برای مناسب بودن
belong	مال کسی بودن وابسته بودن
belonged	مال کسی بودن وابسته بودن
belongs	مال کسی بودن وابسته بودن
to look out	اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurking	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out	منتظر بودن گوش به زنگ بودن
To be on top of ones job .	بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurked	در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness	موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
validity of the credit	معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit	دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fittest	شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it	درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
unusual	غریب مخالف عادت
anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
to set at variance	با هم بد کردن باهم مخالف ت
reversed series generator	مولد با میدانهای مخالف
c.c.c	countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
vetoer	رای مخالف دهنده
leeward	بسمت مخالف باد
lee ward	در جهت مخالف باد
nonconformist	مخالف کلیسای رسمی
nonconformists	مخالف کلیسای رسمی
wind bound	دچار باد مخالف
An inclement wind .	باد مخالف(نامساعد )
anti-Semitic	مخالف نژاد سامی
opposition party	حزب مخالف [سیاست]
anti-Semites	مخالف اقوام سامی
paradoxical	مخالف عقاید عمومی
anti-Semite	مخالف اقوام سامی
veto	رای مخالف دادن
obscurantist	مخالف روشنی فکر
obscurant	بغرنج مخالف اصلاحات
anti semite	مخالف اقوام سامی
heterosexuality	علاقه بجنس مخالف