Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English
Persian
illegal
مخالف قانون
contrary to the law
مخالف قانون
Search result with all words
illegal
آنچه قانونی نیست یا مخالف قانون و قوانین باشد
wrong
مخالف اخلاق یا قانون
wronging
مخالف اخلاق یا قانون
wrongs
مخالف اخلاق یا قانون
antinomy
تناقض دو قانون یا دو اصل افهار مخالف
Other Matches
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canon
قانون کلی قانون شرع
canons
قانون کلی قانون شرع
penal statute
قانون جزایی قانون مجازات
say's law
قانون سی . براساس این قانون
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
dissident
مخالف
hostile
مخالف
contradictory
مخالف
adverse
مخالف
dissenting
مخالف
converse
مخالف
conversed
مخالف
converses
مخالف
dissidence
مخالف
conversing
مخالف
foe
مخالف
opponents
مخالف
foes
مخالف
dissidents
مخالف
contrary to
مخالف
averse
مخالف
by the ears
مخالف
oppugnant
مخالف
at outs
مخالف
at d.
مخالف
adversaries
مخالف
antipodal
مخالف
alien
مخالف
repugnant
مخالف
anie
مخالف
contrary
مخالف
irreconcilable
مخالف
controvertist
مخالف
contrariant
مخالف
contradictive
مخالف
contra
مخالف
adversary
مخالف
with
مخالف
unfavorable
مخالف
resistent
مخالف
non content
مخالف
conflicting
مخالف
opponent
مخالف
aliens
مخالف
antagonists
مخالف
inadvisable
مخالف
antagonist
مخالف
contradiction
مخالف
contradictions
مخالف
out of keeping
مخالف
oppugner
مخالف
against
مخالف
oppositionist
ضد مخالف
oppositive
مخالف
gyaku
مخالف
opposit
مخالف
gainsayer
مخالف
gainst
مخالف
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
conning
رای مخالف
antipathy
احساس مخالف
anti
مخالف علیه
reverses
شکستنی مخالف
antimonaechical
مخالف سلطنت
con
رای مخالف
crosswinds
باد مخالف
crosswind
باد مخالف
antipapal
مخالف پاپ
no
منفی مخالف
conned
رای مخالف
cons
رای مخالف
contradicts
مخالف بودن با
reversed
شکستنی مخالف
reverse
شکستنی مخالف
antislavery
مخالف بردگی
defiant
معاند مخالف
adversely
بطور مخالف
dissents
رای مخالف
clashing
برخوردکننده مخالف
opponents
طرف مخالف
antagonizing
مخالف کردن
antagonizes
مخالف کردن
antagonized
مخالف کردن
dissenting
مخالف معاند
antagonize
مخالف کردن
antagonising
مخالف کردن
antagonises
مخالف کردن
antagonised
مخالف کردن
contradicted
مخالف بودن با
contradict
مخالف بودن با
dissented
رای مخالف
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
reversing
شکستنی مخالف
aversely
بطور مخالف
countering
درجهت مخالف
impolitic
مخالف مصلحت
against nature
مخالف طبیعت
antagonist
عضله مخالف
antagonists
عضله مخالف
countered
درجهت مخالف
counter
درجهت مخالف
dissent
رای مخالف
opponent
طرف مخالف
anti semitism
مخالف با یهودیان
oppositely
بطور مخالف
loggerheads
مخالف - جنگجو
in the opposite direction.
در جهت مخالف
In the opposite direction .
درجهت مخالف
The opposition parties .
احزاب مخالف
divert action
عملیات مخالف
against the stream
<adv.>
مخالف جریان
against the current
<adv.>
مخالف جریان
upstream
<adj.>
<adv.>
مخالف جریان
vice versa
در جهت مخالف
dissenting opinion
نظر مخالف
diverse
مختلف مخالف
headwinds
باد مخالف
dis-
مخالف کردن
head wind
باد مخالف
overthwart
بطور مخالف
overthwart
بالحن مخالف
obscurantist
مخالف اصلاحات
prevailing wind
باد مخالف
dissenter
مخالف ناراضی
dissenters
مخالف ناراضی
reluctancy
بیزاری مخالف
reluctate
مخالف کردن
standpat
مخالف تغییر
the a party
طرف مخالف
to be in the opposition
مخالف بودن
ill humored
مخالف ترشرو
windbound
باد مخالف
vetoes
رای مخالف
take a dim view of
<idiom>
مخالف بودن
crosscurrent
جریان مخالف
contra flow
جهت مخالف
contralateral muscles
عضلات مخالف
anti-
به معنای "مخالف "
counterview
عقیده مخالف
antitrust
مخالف تشکیل
countersuggestion
تلقین مخالف
dissentient
مخالف معاند
contraposition
مفهوم مخالف
vetoing
رای مخالف
defier
مخالف کننده
counter ion
یون مخالف
veto
رای مخالف
reluctance
بیزاری مخالف
conflictive
مغایر مخالف
bucking voltage
ولتاژ مخالف
at odds
<idiom>
مخالف بودن
vetoed
رای مخالف
disaccord
مخالف کردن
reversed series generator
مولد با میدانهای مخالف
lee ward
در جهت مخالف باد
heterosexuals
علاقمند به جنس مخالف
heterosexuals
وابسته به جنس مخالف
heterosexual
علاقمند به جنس مخالف
c.c.c
countercurrentchromatographyکروماتوگرافی جریان مخالف
heterosexual
وابسته به جنس مخالف
leeward
بسمت مخالف باد
obscurantist
مخالف روشنی فکر
obscurant
بغرنج مخالف اصلاحات
negative voice
رای مخالف دادن
negative voice
رای مخالف رد کردن
that is a to our purpose
این مخالف منظورماست
An inclement wind .
باد مخالف(نامساعد )
countercurrent chromatography
کروماتوگرافی جریان مخالف
dissentient
مخالف عقیده اکثریت
nonconformist
مخالف کلیسای رسمی
nonconformists
مخالف کلیسای رسمی
paradoxical
مخالف عقاید عمومی
heterosexuality
علاقه بجنس مخالف
anti-Semite
مخالف اقوام سامی
factionist
توط ئه گر مخالف تراش
counterview
نظریه مخالف مواجهه
voluntaryist
مخالف نظام وفیفه
countercurrent distribution
توزیع جریان مخالف
to set at variance
با هم بد کردن باهم مخالف ت
to turn against any one
مخالف کسی شدن
anticonstitutional
مخالف اصول مشروطیت
vetoer
رای مخالف دهنده
contending
ستیزه کننده مخالف
wind bound
دچار باد مخالف
anti semite
مخالف اقوام سامی
anti-Semites
مخالف اقوام سامی
objections
مخالفت استدلال مخالف
illicit
نا مشروع مخالف مقررات
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
blackballs
رای مخالف دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com