Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (4 milliseconds)
English
Persian
shortener
مختصر کننده
simplifier
مختصر کننده
Search result with all words
shortening reaction
واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
Other Matches
precise
مختصر کردن مختصر
little
مختصر
compend
مختصر
short term
مختصر
grammalogue
مختصر
succinct
مختصر
gnomical
مختصر
abbreviated
مختصر
partial
مختصر
abridged
مختصر
shorter
مختصر
briefest
مختصر
shortest
مختصر
incomprehensive
مختصر
briefer
مختصر
tis
مختصر ti is
febricula
تب مختصر
laconically
مختصر گو
brief
مختصر
short
مختصر
sum
مختصر
sums
مختصر
succinct
<adj.>
مختصر
summaries
مختصر
briefed
مختصر
epitome
مختصر
abstracted
مختصر
tersest
مختصر
terser
مختصر
terse
مختصر
viz
مختصر
synoptic
مختصر
laconic
مختصر گو
summary
مختصر
short
<adj.>
مختصر
curt
<adj.>
مختصر
concise
مختصر
fleeting
<adj.>
مختصر
concise
<adj.>
مختصر
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
paraph
امضای مختصر
curtail
مختصر نمودن
squabbling
نزا مختصر
contracted
مختصر محدود
squabbles
نزا مختصر
squabbled
نزا مختصر
curtailed
مختصر نمودن
curtailing
مختصر نمودن
squabble
نزا مختصر
curtails
مختصر نمودن
briefest
کوتاه مختصر
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
synopsis
اجمال مختصر
synopses
اجمال مختصر
summary
خلاصه مختصر
cheep
اشاره مختصر
briefly speaking
مختصر کنیم
snack
خوراک مختصر
snacks
خوراک مختصر
short and sweet
<idiom>
مختصر ومفید
summaries
خلاصه مختصر
handlist
فهرست مختصر
comedietta
کمدی مختصر
briefer
کوتاه مختصر
grind out
پیشروی مختصر
briefed
کوتاه مختصر
brief
کوتاه مختصر
apercu
خلاصه مختصر
tiffin
ناهار مختصر
velitation
جنگ مختصر
potluck
غذای مختصر
compendium
مختصر کوتاهی
petit mal
صرع مختصر
click
صدای مختصر
let us be brief
مختصر کنیم
brachygraphy
مختصر نویسی
flashes
روشنایی مختصر
my initials are s.h
امضای مختصر من
telegraphic
تلگرافی مختصر
lacanic
مختصر و مفید
shorthand
مختصر نویسی
clicks
صدای مختصر
tendencies
علاقه مختصر
abridge
مختصر کردن
tendency
علاقه مختصر
pithy
مختصر ومفید
concisely
بطور مختصر
tot
یادداشت مختصر
scumble
مالش مختصر
clicked
صدای مختصر
tots
یادداشت مختصر
inking
اطلاع مختصر
flashed
روشنایی مختصر
flash
روشنایی مختصر
spot
زمان مختصر لحظه
bywords
اشاره یانگاه مختصر
pittance
کمک هزینه مختصر
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
abriviated addressing
ادرس مختصر شده
spots
زمان مختصر لحظه
in a nutshell
بطور خیلی مختصر
shortens
مختصر کردن کاستن
simplification
تسهیل مختصر سازی
byword
اشاره یانگاه مختصر
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
shortened
مختصر کردن کاستن
feather
فشار مختصر به گاز
shorten
مختصر کردن کاستن
simplifications
تسهیل مختصر سازی
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
pulls
برتری جزئی و مختصر
pull
برتری جزئی و مختصر
prospectus
شرح حال مختصر
metastable
دارای ثبات مختصر
prospectuses
شرح حال مختصر
look in
دیدن کردن مختصر
compendious
موجز مختصر ومفید
blockhouse
بنای استحکامی مختصر
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
billets
ورقه جیره یادداشت مختصر
simplifications
ساده گردانی مختصر سازی
billeting
ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted
ورقه جیره یادداشت مختصر
billet
ورقه جیره یادداشت مختصر
multocular
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
to d. into a book
نگاه مختصر بکتابی کردن
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifcation
ساده گردانی مختصر سازی
smack
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplification
ساده گردانی مختصر سازی
smacked
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacks
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
outlining
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuances
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuance
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlined
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outline
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
That is it in a nutshell.
موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonette
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
luncheonettes
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
mnemonic
حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
sclaff
تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com