Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
top secret
مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
top-secret
مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
Other Matches
officers call
نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
confidential
خیلی محرمانه
micrometer caliper
پرگار مخصوص اندازه گیری اشیاء خیلی ریز
opposite numbers
افسران شاغل
officer's mess
نهارخوری افسران
wardroom
اطاق افسران
batons
عصای افسران
senior officer
ارشدترین افسران
baton
عصای افسران
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
staff
افسران صاحب منصبان
officer's mess
سالن غذاخوری افسران
staffs
افسران صاحب منصبان
statem room
خوابگاه افسران ناو
wardroom
باشگاه افسران ناو
wardroom
اطاق افسران ناو
opposite numbers
افسران مشغول به کار
shoulder mark
درجه سردوشی افسران
senior officers
افسران ارشدیا بالارتبه
staffed
افسران صاحب منصبان
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
ward room
اطاق افسران در کشتی جنگی
they were badly officered
افسران انها خوب نبودند
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
archon
یکی از افسران عالیرتبهء اتن قدیم
reserved list
صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
gun room
اطاق افسران جزء درکشتیهای جنگی بزرگ
muster roll
دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
The officers were brifed on (about) the detailes.
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
stalag
بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
lutes
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lute
گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
write
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
writes
وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil
روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
bat money
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat allowance
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
typeface
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typefaces
مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
خیلی تند خیلی خوب
graphics
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
esoteric
محرمانه
secret
محرمانه
jackes
محرمانه
necessary house
محرمانه
classified
محرمانه
secrets
محرمانه
confidental
محرمانه
privily
محرمانه
tete a tete
محرمانه
private code
کد محرمانه
subrosa
محرمانه
cheek by jowl
محرمانه
confidential
محرمانه
backsides
محرمانه
private
محرمانه
privately
محرمانه
in private
محرمانه
privates
محرمانه
arcane
محرمانه
confidentially
محرمانه
backside
محرمانه
hush-hush
محرمانه
hush hush
محرمانه
restricted
محرمانه
in secret
محرمانه
surreptitious
پنهان محرمانه
privates
محرمانه سرجوخه
private talk
گفتگوی محرمانه
privileged communication
مدارک محرمانه
privity
موضوع محرمانه
secrecy
محرمانه بودن
private code
رمز محرمانه
confide
محرمانه گفتن
confides
محرمانه گفتن
backstage
محرمانه خصوصی
conclave
انجمن محرمانه
private
محرمانه سرجوخه
conclaves
انجمن محرمانه
closed
محرمانه بسته
surreptitiously
محرمانه جانشین
off-the-record
محرمانه و خصوصی
in confidence
بطور محرمانه
privy
خصوصی محرمانه
confided
محرمانه گفتن
closed meeting
گردهمایی محرمانه
closed conference
گردهمایی محرمانه
off the record
محرمانه و خصوصی
data privacy
محرمانه بودن داده ها
secret services
دستگاه محرمانه دولت
underground
تشکیلات محرمانه وزیرزمینی
hugger mugger
تنهایی مطلب محرمانه
tip
محرمانه رساندن نوک
confidential
دارای ماموریت محرمانه
tipping
محرمانه رساندن نوک
secret service
دستگاه محرمانه دولت
behind the stage
<adj.>
<adv.>
محرمانه
[اصطلاح مجازی]
register
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
snoopy
بعمل اورنده تحقیقات محرمانه
tipsters
فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
underplot
دسیسه محرمانه دوز و کلک
get wise to something/somebody
<idiom>
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
administrative crypto account
نگهداری اسناد و مدارک محرمانه
to give one the straight tip
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
tipster
فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
collogue
توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
putsch
توط ئه محرمانه برای برانداختن حکومت
putsches
توط ئه محرمانه برای برانداختن حکومت
under the rose
نهانی زیر جلی محرمانه در خفا
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
declassifying
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassified
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
emergency
خیلی خیلی فوری
emergencies
خیلی خیلی فوری
deletes
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
embedded code
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
protection
عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
dispersal airfield
فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
I was tipped off .
به من رساندند (خصوصی خبر دادند ؟محرمانه اطلاع دادند )
aerospace projection operations
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
dammit
خیلی
very
خیلی
ten
خیلی
damn
خیلی
copious
خیلی
to a large extent
خیلی
many
خیلی
routh
خیلی
highly
خیلی
very little
خیلی کم
abysmal
<adj.>
خیلی بد
dumpiness
خیلی
far and away
خیلی
villainous
خیلی بد
not a few
خیلی ها
in large quantities
خیلی خیلی
for long
خیلی
far off
خیلی دور
faraway
خیلی دور
it is very easily done
خیلی به اسانی
jolly
بذله گو خیلی
high
خیلی بزرگ
highest
خیلی بزرگ
precise
خیلی دقیق
highs
خیلی بزرگ
costs and arm and a leg
<idiom>
خیلی گرونه
far and away
خیلی دور
pluperfect
خیلی عالی
Neanderthal
خیلی کهنه
I had an awful time .
به من خیلی بد گذشت
to pieces
<idiom>
خیلی زیاده
in no time
خیلی زود
extreme
خیلی زیاد
immensurable
خیلی قدیم
iam in bad
خیلی محتاجم
She is very pretentious.
خیلی ادعادارد
regularly
[often]
<adv.>
خیلی از اوقات
on any number of occasions
<adv.>
خیلی از اوقات
oft
[archaic, literary]
<adv.>
خیلی از اوقات
often
<adv.>
خیلی از اوقات
many people
خیلی از مردم
infinitely
خیلی زیاد
many times
<adv.>
خیلی از اوقات
frequently
<adv.>
خیلی از اوقات
a lot of times
<adv.>
خیلی از اوقات
lower most
خیلی پست تر
often
خیلی اوقات
pitch black
خیلی سیاه
pitch-black
خیلی سیاه
level best
خیلی عالی
level best
خیلی خوب
piping hot
خیلی داغ
lily white
خیلی سفید
whopping
خیلی بزرگ
number one
خیلی خوب
bone dry
خیلی خشک
precipitating
خیلی سریع
giantess
زن خیلی قدبلند
not so hot
<idiom>
نه خیلی خوب
lots
خیلی زیاد
stentorian
خیلی بلند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com