Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 204 (10 milliseconds)
English	Persian
mouth	مدخل بیان
mouthed	مدخل بیان
mouthing	مدخل بیان
mouths	مدخل بیان
Other Matches
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
propylaeum	مدخل
introit	مدخل
port	مدخل
firth	مدخل
intake	مدخل
end lobby-entry	مدخل
gates	مدخل
preamble	مدخل
access	مدخل
gate	مدخل
accessed	مدخل
gateways	مدخل
gateway	مدخل
accesses	مدخل
accessing	مدخل
preambles	مدخل
intakes	مدخل
adit	مدخل
entry	مدخل
headwords	مدخل
headword	مدخل
door way	مدخل
entree	مدخل
entranced	مدخل
entrances	مدخل
entrance	مدخل
lobby-entry	مدخل
entrancing	مدخل
intake	مدخل ابگیری
access shaft	مدخل استوانه ای
torii	مدخل معبد
ostium	مدخل دهانه
entrance	مدخل بار
entrance	درب مدخل
entranced	مدخل بار
serial port	مدخل سری
entranced	درب مدخل
entrancing	درب مدخل
nave portal	مدخل کلیسا
entrances	مدخل بار
entrances	درب مدخل
intakes	مدخل ابگیری
gate	مدخل دریجه سد
energy intake	مدخل انرژی
air intake	مدخل هوا
gates	مدخل دریجه سد
entrancing	مدخل بار
portal	مدخل ایوان
entry block	کنده مدخل
portals	مدخل ایوان
torii	طاق مدخل معبد
vomitoryt	دراروپا مدخل تماشاخانه
i/o port	مدخل ورودی و خروجی
filter insert	دریچه یا مدخل صافی
sill of a dock	ستون مدخل حوض دریایی
bridal door	[مدخل مزین در گوشه های کلیسا]
estuaries	دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuary	دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
valve seat insert	مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
liman	خلیج مصب رودخانه مدخل رودخانه
pronunciation	بیان
statements	بیان
quotation	بیان
explanation	بیان
word choice	بیان
choice of words	بیان
interpretation	بیان
quotations	بیان
explanations	بیان
averment	بیان
dit	بیان
experssion	بیان
explication	بیان
interpretations	بیان
verbiage [American English]	بیان
wording	بیان
diction	بیان
wording	بیان
dite	بیان
expressions	بیان
diction	بیان
expression	بیان
say-so	حق بیان
say so	بیان
say so	حق بیان
declarations	بیان
rhetorically	بیان
locution	بیان
statement	بیان
expositions	بیان
exposition	بیان
recitation	بیان
recitations	بیان
locutions	بیان
say-so	بیان
pronunciations	بیان
declaration	بیان
dictograph	بیان نگار
self-expression	بیان حال
presentment	بیان حضور
account	بیان علت
paradox	بیان مغایر
paradoxes	بیان مغایر
declaratory	متضمن بیان
frame	بیان کردن
imparts	بیان کردن
fair spoken	خوش بیان
tell	بیان کردن
telling-off	بیان کردن
freedom of experssion	ازادی بیان
tells	بیان کردن
sweet root	شیرین بیان
stater	بیان کننده
set out	بیان کردن
set forth	بیان کردن
restatements	بیان مجدد
restatement	بیان مجدد
inexpressibility	بیان ناپذیری
fluidity	سلاست بیان
fluidity	روانی بیان
imparting	بیان کردن
imparted	بیان کردن
impart	بیان کردن
appositive	عطف بیان
enunciative	بیان کننده
expessible	قابل بیان
expounder	بیان کننده
say	بیان کردن
says	بیان کردن
eloquence	علم بیان
verbalization	بیان کلامی
verbalization	بیان شفاهی
formulation	بیان ریاضی
lip	سخن بیان
expressible	به بیان درامدنی
anticlimax	بیان قهقرایی
anticlimaxes	بیان قهقرایی
to set forth	بیان کردن
licorice	شیرین بیان
liquorice	شیرین بیان
said	بیان شده
apposition	عطف بیان
intonation	بیان با الحان
remarked	افهار بیان
remark	افهار بیان
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
statements	بیان وضعیت
statement	بیان وضعیت
expressing	بیان یا شرح
remarking	افهار بیان
numbers	بیان کیفیت
number	بیان کیفیت
intonations	بیان با الحان
remarks	افهار بیان
express	بیان یا شرح
expressed	بیان یا شرح
expresses	بیان یا شرح
voice	بیان کردن
shibboleths	بیان رایج
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
diction	طرز بیان
utter	بیان کردن
shibboleth	بیان رایج
simply stated	به بیان کوتاه
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
k	نشانه بیان یک هزار
restating	مجددا بیان کردن
restates	مجددا بیان کردن
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
restated	مجددا بیان کردن
restate	مجددا بیان کردن
rhetorician	اموزگار معانی بیان
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
inenarrable	غیر قابل بیان
misstate	درست بیان نردن
run on	بتفصیل بیان کردن
quantified	چندی بیان کردن
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
causal	بیان کننده علت
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
polarities	بیان جهت جریان یک شی
quantifies	چندی بیان کردن
quantify	چندی بیان کردن
quantifying	چندی بیان کردن
bubble	بیان کردن حباب
bubbled	بیان کردن حباب
bubbles	بیان کردن حباب
bubbling	بیان کردن حباب
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
rhetor	اموزگار معانی بیان
afore-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
aforementioned <adj.>	بیان شده در بالا

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com