Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
interlinear
مدرج در میان سطور
Other Matches
single space
در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
line synchronization
همزمانی سطور
line to line spacing
فاصله سطور
interlination
نوشتن بین سطور
interline
بین سطور نوشتن
interlination
الحاقات بین سطور
thereinbefore
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient
در میان اینده واقع در میان
futtock
میان چوب میان تیر
graduation line
خط مدرج
scaled
مدرج
line gauge
خط کش مدرج
measuring pipet
پی پت مدرج
scalar
مدرج
graded
مدرج
calibrating
مدرج کردن
dial collar
حلقه مدرج
dialled
صفحه مدرج
dialed
صفحه مدرج
graded potential
پتانسیل مدرج
graduated cylinder
استوانه مدرج
graduated dial
صفحه مدرج
graduated rod
میله مدرج
marked levelling staff
میر مدرج
graduating
استوانه مدرج
gradient
مدرج متحرک
dial
صفحه مدرج
calibrated
مدرج کردن
gradients
مدرج متحرک
limbs
دایره مدرج
calibrates
مدرج کردن
calibrate
مدرج کردن
gage=gauge
مدرج کردن
gauge=gage
مدرج کردن
graduates
استوانه مدرج
dials
صفحه مدرج
graduate
استوانه مدرج
limb
دایره مدرج
vernier dial
صفحه مدرج ورنیهای
probes
میله مدرج ستون
probed
میله مدرج ستون
probe
میله مدرج ستون
calibrates
واسنجیدن مدرج کردن
buret
لوله شیشه مدرج
dial cable
کابل صفحه مدرج
dial depth gage
عمق سنج مدرج
dial light
لامپ صفحه مدرج
dial indicator micrometer
میکرومتر با صفحه مدرج
dial indicator
دستگاه نشاهدهنده مدرج
progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج
calibrating
واسنجیدن مدرج کردن
calibrate
واسنجیدن مدرج کردن
calibrated
واسنجیدن مدرج کردن
slide rule dial
صفحه مدرج خط کش محاسبهای
advanced progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج پیشرفته
gaduate
لوله مدرج درجه دار
colored progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج رنگی
buretto
لوله شیشه مدرج بورت
rpmt
ار پی ام تی ازمون ماتریسهای مدرج ریون
leveling rod
میله مدرج سطح سنج
raven's progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج ریون
standard progressive matrices test
ازمون ماتریسهای مدرج معیار
graduates
مدرج یادرجه بندی کردن
graduating
مدرج یادرجه بندی کردن
hour circle
نصف النهار حلقه مدرج
graduate
مدرج یادرجه بندی کردن
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
graduated circle of an alidade
دایره مدرج زاویه یاب صفحه درجه دار زاویه سنج
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
dial
صفحهء مدرج ساعت صفحهء عقربک دار
dialled
صفحهء مدرج ساعت صفحهء عقربک دار
dialed
صفحهء مدرج ساعت صفحهء عقربک دار
dials
صفحهء مدرج ساعت صفحهء عقربک دار
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
scalar
توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
omphalos
میان
thru
از میان
shortcut
میان بر
middling
میان
intershoot
در میان
midrib
رگ میان
center
میان
staggers
یک در میان
staggering
یک در میان
stagger
یک در میان
crosscut
میان بر
into
در میان
mongst
میان
waists
میان
waist
میان
cross country
میان بر
amid
در میان
middle part
میان
in the midden of
در میان
between
میان
diameters
میان بر
diameter
میان بر
half back
میان
per
از میان
mean line
خط میان
middles
میان
middle
میان
amongst
در میان
waistlines
میان
waistline
میان
in our midst
در میان ما
through
از میان
among
میان
mean water
میان اب
mesocarp
میان بر
centred
میان
centre
میان
centers
میان
overthwart
از میان
centered
میان
cross cultural
میان فرهنگی
blow in
حمله از میان خط
cut across
میان بر کردن
midsection
میان بخش
shortcut
راه میان بر
osculant
در میان چندچیز
cut of a corner
میان بر کردن
shortcut
میان برکردن
interdisciplinary
میان رشتهای
cutoff
راه میان بر
meddle
میان وسط
short circuiting
میان بر زدن
insuperable
از میان برنداشتنی
ambivert
میان گرا
ambiversion
میان گرایی
ambiequal
میان حال
an a days
یک روز در میان
cross-cultural
میان فرهنگی
centration
میان گرایی
midrib
رگ میان برگ
intervascular
واقع در میان رگ ها
intergroup
میان گروهی
interfluves
میان دو رود
intercurrent
در میان اینده
intercurreace
در میان امدن
intercellular
میان یاختهای
intermural
میان دیواری
inter vivos
در میان زنده ها
inter se
میان خودشان
inter nos
در میان خودمان
mediastinum
میان پرده
medius
انگشت میان
interjacency
میان بودن
interjacency
وقوع در میان
intertrial
میان کوششی
intersegmental
میان قطعهای
interposition
پا میان گذاری
internode
میان گره
intermontane
میان کوه
interlucent
میان تاب
interlocate
در میان گذاردن
interlay
در میان گذاردن
interjectory
در میان انداخته
interjectory
در میان اورده
half back
میان بازی کن
merlon
میان دو تیرکش
heartwood
میان چوب
middle finger
انگشت میان
middle sized
میان اندازه
duramen
میان درخت
middle weight
میان وزن
double space
یک سطر در میان
middlemost
میان ترین
midmost
میان ترین
middleware
میان افزار
diaphrgam
میان پرده
middleweight
میان وزن
midrange
میان دامنه
entracte
میان پرده
midcourse
میان راه
heart wood
میان چوب
halt back
میان بازی کن
halfback
میان بازیکن
mesencephalon
میان مغز
mesoderm
میان پوست
mesosphere
میان کره
mesosphere
میان- سپهر
mesothorax
میان سیه
floret of the disk
گلچه میان
midships
در میان کشتی
midbrain
میان مغز
decussate
یکی در میان
triple space
دو سطر در میان
spotty
چنددر میان
bummer
چرخ میان
waists
میان تنه
waist
میان تنه
diaphragms
میان پرده
diaphragm
میان پرده
navels
میان وسط
navel
میان وسط
middle aged
میان سال
middle age
میان سال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com