Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (9 milliseconds)
English	Persian
tremble	مرتعش ساختن رعشه
trembled	مرتعش ساختن رعشه
trembles	مرتعش ساختن رعشه
Other Matches
frisson	رعشه
tremor	رعشه
paralysis	رعشه
amyostasia	رعشه
frissons	رعشه
tremors	رعشه
tremour	رعشه
dystaxia	رعشه در ماهیچه ها
trembly	رعشه دار
tremograph	رعشه نگار
tremometer	رعشه سنج
trepidation	لرزش رعشه
dystaxia	رعشه عضلات
shuddery	مرتعش
trembly	مرتعش
shivery	مرتعش
tottery	مرتعش
tremulant	مرتعش
wangler	مرتعش
vibrant	مرتعش
shaky	مرتعش
trepid	مرتعش
shakier	مرتعش
Quakers	مرتعش
shakiest	مرتعش
tremulous	مرتعش
Quaker	مرتعش
tremble	مرتعش شدن
strums	مرتعش کردن
trembles	مرتعش شدن
totty	لزان مرتعش
Parkinson's disease	فلج مرتعش
strumming	مرتعش کردن
strummed	مرتعش کردن
strum	مرتعش کردن
vibratile	مرتعش مواج
trembled	مرتعش شدن
vibrators	مرتعش کننده لرزانگر
vibrator	مرتعش کننده لرزانگر
jar	مرتعش شدن خوردن
tirl	مرتعش کردن لرزش
jars	مرتعش شدن خوردن
trepid	ترسان مرتعش کننده
jarred	مرتعش شدن خوردن
dirl	مرتعش کردن لرزیدن
thrillers	هیجان انگیز مرتعش کننده
thriller	هیجان انگیز مرتعش کننده
induction vibrator	لرزانگرالقائی مرتعش کننده القائی
quake	بهیجان امدن مرتعش شدن
quaked	بهیجان امدن مرتعش شدن
quakes	بهیجان امدن مرتعش شدن
seismic	وابسته به زمین لرزه مرتعش
quaking	بهیجان امدن مرتعش شدن
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
fabrication	ساختن
manufactures	ساختن
constructed	ساختن
miscreate	بد ساختن
constructing	ساختن
creates	ساختن
constructs	ساختن
construct	ساختن
indite	ساختن
manufacture	ساختن
manufactured	ساختن
invents	ساختن
put up	ساختن
fashions	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
fashion	مد ساختن
put-up	ساختن
builds	ساختن
buildings	ساختن
build	ساختن
make	ساختن
makes	ساختن
fashioned	مد ساختن
compose	ساختن
inventing	ساختن
invent	ساختن
upgrade	ساختن
dree	ساختن با
creating	ساختن
invented	ساختن
create	ساختن
confect	ساختن
pellet	حب ساختن
pills	حب ساختن
carbonize	کک ساختن
pill	حب ساختن
bulid	ساختن
upgrading	ساختن
upgrades	ساختن
upgraded	ساختن
composes	ساختن
idolises	بت ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
mint	ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
generates	ساختن
to go in with	ساختن با
to get along	ساختن
idolizing	بت ساختن
produces	ساختن
minted	ساختن
idolised	بت ساختن
remake	از نو ساختن
idolising	بت ساختن
idolize	بت ساختن
remakes	از نو ساختن
upbuild	ساختن
mints	ساختن
to t. up	ساختن
minting	ساختن
generating	ساختن
fabricated	ساختن
unifying	تک ساختن
bridge	پل ساختن
produce	ساختن
bridges	پل ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
set up	ساختن
forborne	ساختن با
produced	ساختن
unifies	تک ساختن
unify	تک ساختن
fabricate	ساختن
bridged	پل ساختن
notifying	اگاه ساختن
gaunt	زننده ساختن
sepulchers	قبر ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustom	معتاد ساختن
insuring	مطمئن ساختن
insures	مطمئن ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
ensure	مطمئن ساختن
ensures	مطمئن ساختن
ensured	مطمئن ساختن
disabling	ناتوان ساختن
familiarised	اشنا ساختن
familiarises	اشنا ساختن
produced	ساختن محصول
familiarising	اشنا ساختن
familiarize	اشنا ساختن
familiarized	اشنا ساختن
familiarizes	اشنا ساختن
familiarizing	اشنا ساختن
nauseate	متنفر ساختن
nauseated	متنفر ساختن
nauseates	متنفر ساختن
ensconce	استحکامات ساختن
ensconced	استحکامات ساختن
produce	ساختن محصول
discovers	مکشوف ساختن
outraging	بی حرمت ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchres	قبر ساختن
subvert	واژگون ساختن
subverted	واژگون ساختن
subverting	واژگون ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
produces	ساختن محصول
reconcile	راضی ساختن
reconciles	راضی ساختن
reconciling	راضی ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
subverts	واژگون ساختن
accustoms	معتاد ساختن
rescinding	باطل ساختن
substantiating	مستند ساختن
vitiating	ناپاک ساختن
wet	مرطوب ساختن
wets	مرطوب ساختن
substantiates	مستند ساختن
wetted	مرطوب ساختن
wettest	مرطوب ساختن
maximised	بیشینه ساختن
maximises	بیشینه ساختن
maximising	بیشینه ساختن
rescind	باطل ساختن
substantiated	مستند ساختن
substantiate	مستند ساختن
vitiating	معیوب ساختن
vitiates	ناپاک ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com