English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
Other Matches
unmanning فاقد مردانگی کردن
unmans فاقد مردانگی کردن
unman فاقد مردانگی کردن
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
presumption hominis قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
valiancy مردانگی
valiance مردانگی
man fulness مردانگی
manfulness مردانگی
manliness مردانگی
manhood ادمیت ه مردانگی
to play the man مردانگی کردن
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
be a man مردانگی داشته باشید
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
he is second to none دومی ندارد بالادست ندارد
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
hermaprodite کسی که هم دارای حالات زنانگی وهم حالات مردانگی باشد
reman دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
ex- فاقد
ex فاقد
bankrupt of فاقد
frees فاقد
free فاقد
anurous فاقد دم
freeing فاقد
freed فاقد
sans فاقد
scentless فاقد بو
ad hoc فاقد عمومیت
dis qualified فاقد قابلیت
dis qualified فاقد شرایط
shorthanded فاقد کارگرکافی
lacks فاقد بودن
unobtrusively فاقد جسارت
incompetent فاقد صلاحیت
lacked فاقد بودن
lack فاقد بودن
exhaust bin level فاقد موجودی
dishonest فاقد امانت
without engagement فاقد تعهد
unobtrusive فاقد جسارت
acholous فاقد صفرا
without انطرف فاقد
impersonal فاقد شخصیت
astomatal فاقد دهان
landlessness فاقد زمین
ametabolous فاقد دگردیسی
ametabolic فاقد دگردیسی
homely فاقد جمال
acolous فاقد اعضاء
burdened فاقد حق تقدم
acholic فاقد صفرا
landless فاقد زمین
visionless فاقد دید
abulic فاقد اراده
toom فاقد لاغر
unmannered فاقد رفتارشایسته
unmeet فاقد صلاحیت
unmennerly فاقد رفتارشایسته
inexpert فاقد خبرگی
antipathetic فاقد تمایل
stolid فاقد احساس
stolidly فاقد احساس
undocumented فاقد ویزا
indiscreet فاقد حس تشخیص
incoordinate فاقد حس همکاری
paratactic فاقد روابط
inertialess فاقد لختی
inertialess فاقد اینرسی
intestable فاقد صلاحیت
impassible فاقد احساس
ineligible فاقد شرایط لازم
acheiria فاقد قوهء لامسه
shapeless فاقد شکل معین
irretractile فاقد قوه قبض
systemoless فاقد سیستم صحیح
undocumented فاقد مدارک قانونی
unthinking فاقد قوهی تفکر
duty free فاقد حقوق گمرکی
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
depersonalize فاقد شخصیت کردن
aplacental فاقد جفت جنین
untune فاقد هم اهنگی کردن
irretentive فاقد قوه ضیط
inexpessive فاقد قوه فهماندن
intestate فاقد وصیت نامه
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
azoic فاقد نشان زندگی
denitrify فاقد نیترات کردن
agamous فاقد الت جنسی
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
nonage فاقد اهلیت قانونی
asexual فاقد خاصیت جنسی
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
unfeeling بیحس فاقد احساسات
unnerved فاقد عصب کردن
unnerve فاقد عصب کردن
unnerves فاقد عصب کردن
unnerving فاقد عصب کردن
one track فاقد قوه ارتجاعی
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
deafest فاقد قوه شنوایی
fatherless فاقد مولف معلوم
unqualified فاقد شرایط لازم
deaf فاقد قوه شنوایی
deafer فاقد قوه شنوایی
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
moron فرد فاقد رشد فکری
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
desex فاقد قوه جنسی کردن
morons فرد فاقد رشد فکری
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
virtual temperature دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
flicker free ی ندارد
it does not weigh with me ندارد
he is not of that stamp را ندارد
there is no limit to it حد ندارد
there is no style about her ندارد
it is nothing out of the way غرابتی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . عیب ندارد
he is out of huomor دماغ ندارد
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . مقصودی ندارد
No problem at all. It is quite all right . مانعی ندارد
It is no trouble at all. زحمتی ندارد
no object اهمیت ندارد
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
no matter اهمیت ندارد
dont mention it اهمیت ندارد
it lacks soul روح ندارد
Don’t mention it. قابلی ندارد.
it is well enough عیبی ندارد
it is nothing new تازگی ندارد
he has no manners اداب ندارد
it is a soft snap کاری ندارد
he has no temperature to day امروز تب ندارد
he has no excuse what عذری ندارد
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
he has nothing of his own چیزی ندارد
there is no limit to it اندازه ندارد
he has an a. to grind غرضی ندارد
hadn't ندارد نبایستی
Nothing is quite impossible. کارنشد ندارد
it does not matter اهمیت ندارد
he hasno notion of going سر رفتن ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. صورت خوشی ندارد
infinite حلقهای که خروج ندارد.
he hasno notion of going خیال رفتن ندارد
She never gets any gratitude . دستش نمک ندارد
and that is flat(final)!No arguments! چون وچراهم ندارد !
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). تقلب عاقبت ندارد
it takes two to tango <idiom> [یک دست صدا ندارد]
he is at a loose end کار معینی ندارد
Nothing is impossible . کار نشد ندارد
he hasno notion of going میل رفتن ندارد
domains برنامهای که حق کپی ندارد
domain برنامهای که حق کپی ندارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com