Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
Other Matches
purchase journal
دفتر روزنامه خرید
reference librery
کتابخانهای که مردم بدانجارفته بکتابهایی مراجعه میکنند
a hot potato
<idiom>
[بحث داغ که خیلی از مردم در موردش صحبت میکنند و مورد جدال هست]
hot money
منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
greshams law
زیرا مردم پول بد راخرج میکنند و پول خوب رانگاه می دارند
boat lanes
خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
assaults
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assault
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
he writes for the papers
برای روزنامه هامقاله مینویسد
coach dog
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
balaam
موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
chopsticks
میلههای عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند
itemizer
کسیکه مقالات کوچک برای روزنامه تهیه میکند
paragraphist
کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
married accommodation
جا برای مردم متاهل
papering
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papered
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papers
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
paper
ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
They were falling over one another to get petrol(gasoline).
برای خرید بنزین سرودست می شکستند
penny a liner
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
to have connections
رابطه داشتن
[با مردم برای هدفی]
oyster bar
میخانهای که صدف برای مردم می اورند
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
prolog
زبان برنامه نویسی سطح بالا که ازعملیات منط قی برای هوش مصنوعی وبرنامههای بازیابی داده استفاده میکنند
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
public spirit
خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
consolidation psychological operation
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
take over bid
پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
civilian preparedness for war
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
trading stamp
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
staffer
مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
staffers
مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
liberty civil
ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
colony
موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم
[مانند زندان]
income velocity
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
calling
سیگنالی برای جلب توجه مردم از ترمینال یا یک وسیله به کامپوتر اصلی
utilitarianism
بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
He bought them expensive presents, out of guilt.
او
[مرد]
بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
three-day retreat
گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی
[برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
field buying
خرید کردن در صحرا خرید محلی
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
flag day
هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
inelastic demand
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
terrorism
عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
purchase price variance
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
order
خرید سفارش خرید
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
populations
تعداد مردم مردم
population
تعداد مردم مردم
offense
هجوم
assault
هجوم
invasion
هجوم
infestaion
هجوم
invasions
هجوم
offenses
هجوم
offence
هجوم
assaults
هجوم
infestation
هجوم
inbreak
هجوم
assaulted
هجوم
credit system of supply
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
raided
هجوم اوردن
assail
هجوم اوردن بر
rush
هجوم بردن
raids
هجوم اوردن
raid
هجوم اوردن
rushed
هجوم بردن
assailing
هجوم اوردن بر
assailed
هجوم اوردن بر
swarmed
هجوم اوردن
swarm
هجوم اوردن
fly strike
هجوم مگس
onset
هجوم اصابت
swarms
هجوم اوردن
rushing
هجوم بردن
scrouge
هجوم اوردن
raiding
هجوم اوردن
assails
هجوم اوردن بر
assault phase
مرحله هجوم
influx
ورود هجوم
invasive
هجوم کننده
infesting
هجوم کردن در
influxes
ورود هجوم
inrush
هجوم بداخل
invading
هجوم کردن
invades
هجوم کردن
invaded
هجوم کردن
assault echelon
رده هجوم
invade
هجوم کردن
infests
هجوم کردن در
infestant
هجوم کننده
assault fire
تیر هجوم
assault force
نیروی هجوم
assault schedule
برنامه هجوم
assailable
هجوم پذیر
inroad
تعدی هجوم
infested
هجوم کردن در
infest
هجوم کردن در
assault waves
موجهای هجوم
preassault
اقدامات قبل از هجوم
amphibious assault ship
ناومخصوص هجوم اب و خاکی
thronging
هجوم ازدحام کردن
thronged
هجوم ازدحام کردن
throng
هجوم ازدحام کردن
throngs
هجوم ازدحام کردن
insectile
در معرض هجوم حشرات
central purchase
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
they poured toward that city
سوی ان شهر هجوم کردند
rush
حمله کردن هجوم با عجله
neophyte
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
breakaway
هجوم وحشیانه گله گوسفند و گاو رم
spate
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
invasive exotic
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
exotic
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
invasive species
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
alien species
نابومی هجوم کننده
[گیاه شناسی]
lamplighter
با ان چراغ را روشن میکنند
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
assault area diagram
نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
trampoline
توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
aeroscope
اسبابی که غباروذرات هواراجمع میکنند
trampolines
توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
barbette
سنگری که از انجاتوپها رااتش میکنند
Havana
سیگاربرگی که درهاوانایاcuba درست میکنند
bisk
ماهی وغیره درست میکنند
drainpipe
لولهای که با ان چرک را خارج میکنند
drainpipes
لولهای که با ان چرک را خارج میکنند
airbed
تشکی که آنرا با باد پر میکنند
kumiss
قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست میکنند
needleful
نخی که یکبار درته سوزن میکنند
endoparasite
انگلهایی که درداخل بدن زندگی میکنند
skipjack
بازیچهای که از جناغ مرغ درست میکنند
coffee mills
دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
kick about
فوتبالی که بدون قانون بازی میکنند
gilded youth
جوانان دولتمندکه بسبک روززندگی میکنند
bedbug
ساس که از خون انسان تغذیه میکنند
bedbugs
ساس که از خون انسان تغذیه میکنند
they overtax our strength
بما تکلیف میکنند که زیادنیروی خودرابکاراندازیم
they are under serveillance
انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
collarette
یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست میکنند
moulding board
تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
Plants store up the sun's energy.
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
papered
روزنامه
the daily paper
روزنامه
papers
روزنامه
paper
روزنامه
journal
روزنامه
newspaper
روزنامه
newspapers
روزنامه
journals
روزنامه
papering
روزنامه
injection engine
ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
racket ball
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
wimble
هر نوع اسباب یاوسیلهای که باان سوراخ میکنند
bacillus
باکتریهای میلهای شکل که تولید هاگ میکنند
circular dispersion
قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
hasty pudding
خوراکی که با ارد وشیروکره وگوشت درست میکنند
library paste
نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
halophile
موجوداتی که درمحیط یا ابهای شور زندگی میکنند
gabionade
خط جان پناهی که ازسبدهای خاک درست میکنند
Bantu
عضو قبیلههایی که به زبانهای بانتو تکلم میکنند
promenade concert
مجلس ساز و اوازیکه تماشاکنندگان ان گردش میکنند
gridiron
اهن مشبکی که روی ان گوشت کباب میکنند
rolling
نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
official gazette
روزنامه رسمی
journals
دفتر روزنامه
journalism
روزنامه نگاری
gazetteer
روزنامه نویس
official jurnal
روزنامه رسمی
publicists
روزنامه نگار
publicist
روزنامه نگار
dailies
روزنامه یومیه
daily
روزنامه یومیه
journal
دفتر روزنامه
editor
سردبیر روزنامه
news vendor
روزنامه فروش
newspaper columns
ستونهای روزنامه
news agent
روزنامه فروش
newsstand
روزنامه فروشی
newspapermen
روزنامه نگار
newspaperman
روزنامه نگار
logbook
روزنامه دریاپیمایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com