Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (6 milliseconds)
English
Persian
raftsman
مردی که الوار را بهم می چسباند
Other Matches
wirility
مردی رجولیت قوه مردی
She pressed the child to her side.
بچه را به خودش چسباند
paperhanger
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
virility
مردی
masculinity
مردی
manhood
مردی
mans
مردی
man
مردی
An old man.
پیر مردی.
emasculating
از مردی انداختن
emasculates
از مردی انداختن
emasculated
از مردی انداختن
emasculate
از مردی انداختن
unmans
از مردی انداختن
unman
از مردی انداختن
virile strength
قوت مردی
desexualize
از مردی افتادن
masculinity
حالت مردی
desex
از مردی افتادن
membrum
الت مردی
penis
الت مردی
penises
الت مردی
penes
الت مردی
unmanning
از مردی انداختن
pudendal virile
اکت مردی
pintle
الت مردی
virility
قوه مردی نیرومندی
phallism
پرستش الت مردی
the man to whom you spoke
مردی که باوسخن گفتید
emasculative
برنده نیروی مردی
emasculatory
برنده نیروی مردی
I dare you tell her yourself .
اگر مردی خودت به او بگو؟
enslaver
زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
coiffures
مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffure
مردی که سلمانی زنانه باشد
wittol
مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
he is a man of queer habits
مردی است دارای عادتهای غریب
man millner
مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
She married a man old eonugh to be her father.
با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
ladies' men
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
grass widower
مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
lady's man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' man
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
planking
الوار
lumber
الوار
joists
الوار
joist
الوار
wood
الوار
carcassing timber
الوار
lumbered
الوار
timber
الوار
lumbering
الوار
lumbers
الوار
trave
الوار
plank
الوار
jilted
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
co respondent
مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
jilt
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
structural timber
الوار ساختمانی
half timber
الوار کوتاه
square wood
بریدن الوار
keelson
الوار کیل
lumber man
الوار درست کن
lumberman
الوار فروش
squared timber
الوار چارتراش
mine timber
الوار معدن
sawed timber
الوار چارتراش
lumberer
الوار فروش
spar
تیراهن یا الوار
paddle
الوار اب بند
spar
الوار لولهای
sparred
تیراهن یا الوار
sparred
الوار لولهای
spars
تیراهن یا الوار
spars
الوار لولهای
paddled
الوار اب بند
paddling
الوار اب بند
paddles
الوار اب بند
barmen
مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barman
مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
I dare you to say it to his face.
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
strongback
الوار تعدیل ناو
square wood
چارتراش کردن الوار
lumbering
الوار راقطع کردن
cambers
تیریا الوار خمیده و کج
camber
تیریا الوار خمیده و کج
timber
با الوار و تیر پوشاندن
lumbers
الوار راقطع کردن
lumbered
الوار راقطع کردن
lumber
الوار راقطع کردن
raft
دسته الوار شناور بر اب
woodshed
انبار الوار وچوب
rafts
دسته الوار شناور بر اب
rafter
الوار دار کردن
woodsheds
انبار الوار وچوب
trunk
الوار کنده چوب
trunks
الوار کنده چوب
rafters
الوار دار کردن
woodyard
حیاط یا انبار الوار و هیزم
sloop
ارابه مخصوص حمل الوار
logroll
غلتاندن الوار وانداختن انها به اب
half timber
ساخته شده از الوار کوتاه
pile driver
ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
well timbered
با الوار محکم و استوار شده
piling
الوار یا تیرمخصوص ستون سازی
towing spar
الوار بکسل کردن ناو
sawtimber
الوار مناسب برای اره کشی
lumberjack
کسیکه الوار وتیر اره میکند
stumpage
قیمت الوار قبل از قطع ازدرخت
lumberjacks
کسیکه الوار وتیر اره میکند
lumberyard
محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
swamper
ساکن مرداب کسیکه الوار را جمع اوری میکند
sawhorse
نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
logrolling
عمل غلتان الوار وکنده درخت وانداختن ان برودخانه
lumberyards
محوطه یاحیاط تیر فروشی که الوار در ان انباشته شده
baltic exchange
اتحادیه کشتی داران و تجار وواسطههای ذغال و الوار ودانه
He has grown into a man .
برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com