English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 43 (4 milliseconds)
English Persian
The grass is greener on the other side of the hI'll. مرغ همسایه غازه
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Other Matches
fard غازه
neighbors همسایه
next door [to] <adv.> همسایه ای
vicinage همسایه
vicinal همسایه
abutting همسایه
neighbour همسایه
adjoining همسایه
neighbours همسایه
neighboring state [American E] ملت همسایه
neighboring state [American E] کشور همسایه
immediately next door <adv.> همین همسایه ای
neighbouring country [British E] کشور همسایه
bordering country کشور همسایه
neighbouring country [British E] ملت همسایه
bordering country ملت همسایه
collateral همسایه مجاور
neighbourly همسایه وار
abuttals زمین همسایه
ill neighboured دارای همسایه بد
adjacent مجاور همسایه
neighbor همسایه نزدیک
neighbor همسایه شدن با
neighbourly در خور همسایه
neighbouring state دولتهای همسایه
our neighbour door همسایه پهلویی ما
neighbors همسایه شدن با
neighbour همسایه شدن با
neighbours همسایه شدن با
our next neighhbour همسایه پهلویی ما
our next neighhbour همسایه دیوار بدیوارما
He is next door. او [مرد] نزد همسایه است.
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday. دیروز دزد خانه همسایه را زد.
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
love thy neighbour as thyself همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
to plagiarize در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to copy در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to crib در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Tibet تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com