English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
foyer مرکز اجتماع راهرو بزرگ
foyers مرکز اجتماع راهرو بزرگ
Other Matches
foyer راهرو بزرگ
Joshegan جوشقان [این منطقه در مرکز ایران از قرن دوازدهم هجری قالیبافی با طرح بندی لوزی معروف بوده است. لوزی ها از انواع گل ها بهره گرفته و گاه حالت یک ترنج بزرگ دارد.]
medical assemblage مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
lobbies راهرو
lobbied راهرو
passages راهرو
adit راهرو
side aisle راهرو
gulleys راهرو
aisle راهرو
manwa راهرو
aisles راهرو
lobby راهرو
passage way راهرو
doorway راهرو
gullies راهرو
gully راهرو
doorways راهرو
door راهرو
passageways راهرو
passageway راهرو
gangways راهرو
vestibule راهرو
doors راهرو
gangways پل راهرو
gangway راهرو
corridor راهرو
vestibules راهرو
gangway پل راهرو
corridors راهرو
galleries راهرو
door way راهرو
exhedra راهرو
exedra راهرو
gang way پل راهرو
passage راهرو
lobby-entry راهرو
gallery راهرو
lich gate راهرو
lich-gate راهرو سرپوشیده
aisles راهرو هوایی
light trap راهرو تاریکخانه
double cloister راهرو دو قسمتی
cat-walk راهرو باریک
coved vault طاق راهرو
long gallery راهرو طویل
lobby راهرو دالان
lobbied راهرو دالان
stairway راهرو پله
galleried راهرو دار
passages سفردریا راهرو
passages پاساژ راهرو
passage سفردریا راهرو
passage پاساژ راهرو
runways راهرو ردپا
runway راهرو ردپا
lobbies راهرو دالان
entry ورود راهرو
aisle راهرو هوایی
crazy paving راهرو - محلعبور
stairways راهرو پله
cloisters راهرو سرپوشیده
gangway راهرو گذرگاه
cloister راهرو سرپوشیده
gangways راهرو گذرگاه
catwalks راهرو باریک ناو
corridors غلام گردش راهرو
back-aisle راهرو پشت کلیسا
corridor غلام گردش راهرو
catwalk راهرو باریک ناو
pylon پیل یا تیر برق راهرو
deambulatory [راهرو یا گردشی در صدر کلیسا]
pylons پیل یا تیر برق راهرو
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
choir-aisle [راهرو موازی از شبستان به جایگاه همسرایان]
lateral افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
degagement [حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
meeting اجتماع
consensus اجتماع
conjunctions اجتماع
conjunction اجتماع
meetings اجتماع
milieu اجتماع
milieux اجتماع
milieus اجتماع
association اجتماع
assemblages اجتماع
communities اجتماع
society اجتماع
hurricanes اجتماع
hurricane اجتماع
community اجتماع
societies اجتماع
union اجتماع
assemblage اجتماع
associations اجتماع
unions اجتماع
mustering اجتماع
public meeting اجتماع
reunion اجتماع
commonweal اجتماع
processions اجتماع
procession اجتماع
gatherings اجتماع
mustered اجتماع
muster اجتماع
reunions اجتماع
musters اجتماع
socio- اجتماع
gathering اجتماع
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
hall-church [کلیسایی با چندین راهرو اما بدون پنجره بام]
Hallenkirche [کلیسایی با چندین راهرو اما بدون پنجره بام]
congregate اجتماع کردن
parading اجتماع مردم
congregated اجتماع کردن
parades اجتماع مردم
congregates اجتماع کردن
paraded اجتماع مردم
parade اجتماع مردم
rallies اجتماع مجدد
turn out اجتماع ازدحام
collections اجتماع مجموعه
society جامعه اجتماع
rally اجتماع مجدد
rallied اجتماع مجدد
official meeting اجتماع رسمی
societies جامعه اجتماع
flocculate اجتماع کردن
therapeutic community اجتماع درمانی
collection اجتماع مجموعه
commune اجتماع تعاونی
overloaded اجتماع مهاجمان
overload اجتماع مهاجمان
assembly اجتماع انجمن
congregating اجتماع کردن
klatsch اجتماع خودمانی
crowd شلوغی اجتماع
societal وابسته به اجتماع
crowds شلوغی اجتماع
concourses محل اجتماع
communing اجتماع تعاونی
concourse محل اجتماع
overloads اجتماع مهاجمان
klatch اجتماع خودمانی
aggregation اجتماع توده
meetings ملاقات اجتماع
communes اجتماع تعاونی
communed اجتماع تعاونی
meeting ملاقات اجتماع
riot اجتماع و بلوا کردن
grass roots اجتماع محلی منشاء
trigon اجتماع سه ستاره باهم
riotous assembly اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
ratag طبقات پایین اجتماع
the rabble طبقات پایین اجتماع
scum طبقه وازده اجتماع
union [set theory] اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
scurf شوره سر وازده اجتماع
franklin طبقه متوسط اجتماع
accru اجتماع فراهم شدگی
lower class طبقه سوم [اجتماع]
subclass طبقه سوم [اجتماع]
underclass طبقه سوم [اجتماع]
lower class سطح پایین [اجتماع]
subclass سطح پایین [اجتماع]
underclass سطح پایین [اجتماع]
guildhall محل اجتماع اصناف
guildhalls محل اجتماع اصناف
pentapolis اجتماع پنج شهر
riots اجتماع و بلوا کردن
community psychology روانشناسی اجتماع نگر
rioted اجتماع و بلوا کردن
The various strata of society. طبقات مختلف اجتماع
rioting اجتماع و بلوا کردن
guilds اتحادیه محل اجتماع اصناف
upperclassman عضو صنوف ممتازه اجتماع
haunts محل اجتماع تبه کاران
haunt محل اجتماع تبه کاران
huddles ازدحام اجتماع افراد یک تیم
upper classes وابسته به طبقات بالای اجتماع
upper class وابسته به طبقات بالای اجتماع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com