English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (6 milliseconds)
English Persian
euthanasia مرگ یا قتل کسانی که دچار مرض سخت و لاعلاجند
Other Matches
five fundamental economic questions چه کسانی تولیدکنند
the iron interest کسانی که در اهن کار می کنند
the church militant همه کسانی که در راه دین مسیحی می جنگند
the iron interest کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
roll of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
rolls of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
evolutionism روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
idealism روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
asylum حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
asylums حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
sag wagon وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
stricken with fever دچار تب
afoul دچار
stricken دچار
embroils دچار کردن
embroiling دچار کردن
dizzy دچار دوران سر
embroiled دچار کردن
neuralgic دچار درداعصاب
embroil دچار کردن
hungrier دچار گرسنگی
cropsick دچار رودل
bitten with الوده دچار
hydrocephalic دچار استسقای سر
agonist دچار اضطراب
hydrocephalous دچار استسقای سر
in queer street دچار رسوایی
insomnious دچار بیخوابی
consumptive دچار مرض سل
measled دچار سرخجه
dysenteric دچار زحیر
hungry دچار گرسنگی
hungriest دچار گرسنگی
agonist دچار کشمکش
strangurious دچار چکمیزک
hysterically دچار هیستری
hysterically دچار تپاکی
perverted دچار ضلالت
consumptives دچار مرض سل
catch دچار شدن به
strikebound دچار اعتصاب
seizes دچار حمله
seized دچار حمله
seize دچار حمله
hysterical دچار تپاکی
hysterical دچار هیستری
vertiginous دچار سرگیجه
snow bound دچار برف
wind broken دچار پربادی
to let in for گرفتار یا دچار کردن
wind bound دچار باد مخالف
thunderstrike دچار رعدوبرق شدن
thunderstrike دچار صاعقه شدن
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
embroiled in war دچار یا گرفتار جنگ
to get into دچار [حالتی] شدن
plaguing دچار طاعون کردن
to fall into دچار [حالتی] شدن
necrotic دچار غانقرایایا فساداستخوان
To have an accident. دچار تصادف شدن
neuropath دچار اختلالات عصبی
pellagrous دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
porriginous دچار سعفی یا کچلی
mycotic دچار ناخوشی قارچی
rhematicky دچار باد مفاصل
serpiginous دچار زرد زخم
understaffed دچار کمبود کارمند
lumbaginous دچار کمر درد
iritic دچار اماس عنبیه
To get into difficulties. دچار اشکال شدن
moon blind دچار اماس نوبتی
plague دچار طاعون کردن
trouble دچار کردن اشفتن
plagues دچار طاعون کردن
plagued دچار طاعون کردن
troubling دچار کردن اشفتن
convulse دچار تشنج کردن
neurotic دچار اختلال عصبی
convulsed دچار تشنج کردن
convulses دچار تشنج کردن
bulimious دچار جوع گاوی
convulsing دچار تشنج کردن
troubles دچار کردن اشفتن
stenosed دچار هرگونه تنگی مجرا
swamp دچار کردن مستغرق شدن
swamped دچار کردن مستغرق شدن
traumatizing دچار روان زخم کردن
swamps دچار کردن مستغرق شدن
hangry <adj.> گشنگی که دچار عصبانیت میشود
wronged دچار خطا و انحطاط مظلوم
traumatised دچار روان زخم کردن
traumatises دچار روان زخم کردن
traumatising دچار روان زخم کردن
to cach one's death دچار سرماخوردگی کشنده شدن
traumatize دچار روان زخم کردن
traumatized دچار روان زخم کردن
traumatizes دچار روان زخم کردن
plunged in war سخت گرفتاریا دچار جنگ
phlebitic دچار اماس جدار ورید
swamping دچار کردن مستغرق شدن
i am in a sorry hopeless etc دچار وضع بدی شده ام
asthmatics دچار تنگی نفس اسمی
hypochondriacal دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
asthmatic دچار تنگی نفس اسمی
astigmatic دچار بی نظمی درجلیدیهء چشم
neurasthenic دچار خستگی یاضعف اعصاب
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
melanotic دچار سیاهی غیر طبیعی درپوست
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
chain react دچار واکنشهای مسلسل وزنجیری شدن
parotitic دچار اماس در غده بنا گوشی
fates مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
fate مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
hydrocele دچار ازدیاد فشارمایع در داخل بطنهای مغز
frenzied attacker فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
person running amok فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
nymphomanic دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
The warning light seems to have malfunctioned. چراغ خطر به نظر می رسد دچار نقص فنی شده است.
muddy weather هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
vives یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
ostensible شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
guild socialism سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
to run into a bad practice گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
collapse متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
lay up دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
collapsed متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsing متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapses متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
bomb یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombs یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
restrict منحصر کردن دچار تضییقات کردن
restricting منحصر کردن دچار تضییقات کردن
discomfiting دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits دچار مانع کردن ناراحت کردن
restricts منحصر کردن دچار تضییقات کردن
i suffer from headache سردرد دارم دچار سردرد هستم
discomfited دچار مانع کردن ناراحت کردن
apoplectic دچار سکته سکته اور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com