Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
rhetorical question
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
Other Matches
where work is concerned
اگر مربوط به کار بشود ...
You've got me there!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me stumped.
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
Beats me!
<idiom>
من رو گیر انداختی.
[نداشتن جوابی برای سوالی]
anticlimactic
مربوط به بیان قهقرایی
rule
[on something]
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
rule
[on something]
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
stress
یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stresses
یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stressing
یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
When wI'll the matter come up for discussion ?
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
cognizance
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
gpss
زبان برنامه نویسی مسئله گرا برای توسعه سیستمهای شبیه سازی بکار می رود
ethernet
مربوط به استاندارد jeee که بیان کننده روش ارسال سیگنال و پروتکلهای شبکه محلی است
impone
تسجیل کردن
rogue value
موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
confirmation
تائید تسجیل تنفیذ
constructive notice
ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
lobbied
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
com
پیشوند بمعانی با و باهم
golly
حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
inverting
که برای بیان نقل قول به کار می رود
invert
که برای بیان نقل قول به کار می رود
diction
عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
inverts
که برای بیان نقل قول به کار می رود
gollies
حرف ندا برای بیان تعجب و غیره
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
con
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
conning
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
cons
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
col
پیشوند بمعانی باو باهم
conned
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
X distance
سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
integers
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
integer
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
extending
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
extend
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
x punch
سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
extends
روش انعط اف پذیر تر برای بیان قواعد زبان
names
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
name
کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
algorithmic language
یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
Ultimedia
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند
marker
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
parameter
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
markers
کد وارد شده در فایل یا متن برای بیان یک بخش خاص
prompted
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
parameters
زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
gibberish
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
prompt
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
dirty bit
برای بیان اینکه در حافط ه اصلی بار شده اند
prompts
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
role indicator
نشانهای برای بیان ورودی شاخص دریک موضوع مشخص
externals
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
precedence
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
clicks
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
external
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
clicked
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
click
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
problems
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problem
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
nil pointer
اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
cancels
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
cts
CSR برای بیان اینکه یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
cancelling
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
configured off
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
configured out
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده عدم آمادگی آن برای استفاده است
configured in
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
dtr
سیگنال از وسیلهای که آمادگی خود را برای ارسال داده بیان میکند
cancel
کد کنترلی برای بیان اینکه آخرین داده ارسالی نادرست بود
Shannon's Law
قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
crunches
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
texts
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
text
کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
crunched
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
crunch
بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
zone
ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
carrier
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
zones
ناحیه یا بخشی از صفحه تصویر که برای چاپ مخصوص بیان شده است
inductor
قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
dollar sign
که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
underflow
نتیجه عملیات عددی که برای بیان با دقت کامپیوتر بسیار کوچک است
BAK file extension
مشخصه سه حرف استاندارد در سیستم MS DOS برای بیان یک پشتیبان یا کپی از فایل
dataset
سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه آماده استفاده است
carriers
سیگنال RSC از مودم به کامپیوتر برای بیان دریافت یک موج داده ارسالی
conductive
مربوط به توانایی ماده برای هدایت جریان
heter
پیشوندیست بمعانی بغیر از و دیگر و از جنس دیگری یا ازنوع مختلف
hetero
پیشوندیست بمعانی بغیر از و دیگر و از جنس دیگری یا ازنوع مختلف
algorithmic
زبان کامپیوتر که برای پردازش و بیان الگوریتم ها طراحی شده است مثل ALGOL
carried
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
macro
کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
DX
پسوند پس از شماره مدل پردازنده intel برای بیان وجود واحد محاسبه اعشاری
character
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
characters
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
emptiest
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empties
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
emptier
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empty
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
emptied
فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
powered
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
end
ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
handshakes
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
ended
ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
MIDI setup map
فایلی که حاوی تمام داده مورد نیاز برای بیان تنظیم MIDI Mapper باشد
ends
ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
powers
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
handshake
سیگنالهای ارسالی بین دو وسیله ارتباطی که آمادگی ارسال را بیان می کنند و نیز برای دریافت
VT terminal emulation
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
interface
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
invite
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invited
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
devices
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
device
کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
invites
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
interfaces
استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
negatives
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
input/output
سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
negative
سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
styluses
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
overlays
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlay
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
stylus
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
overlaying
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
styli
وسیلهای مشابه قلم که در سیستمهای گرافیک کامپیوتری برای بیان محل نشانه گر در صفحه به کار می رود
macro
استفاده از برچسب در زبان برنامه نویسی اسمبلی برای بیان به اسمبلر که تابع ماکرو در آن نقط ه وارد میشود
sna
روشهای طراحی IBM که نحوه ارتباطات در شبکه را بیان میکند ونیز سخت افزارهای مختلف برای ارتباط
redundancy check
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
key
کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
decision
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
shadow factor
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
human engineering
مطالعهای مربوط به طراحی محصولاتی که برای استفاده انسانها اسانتر و راحتتر میباشد
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
confirm
تائید کردن مسجل کردن تسجیل
confirms
تائید کردن مسجل کردن تسجیل
T carrier
استاندارد آمریکا برای خط وط ارسال داده دیجیتال مثل T, TC و استانداردهای سیگنال مربوط DS, DSC
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
pointers
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointer
نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
null
رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
result code
پیام ارسالی از مودم به کامپیوترمحلی برای بیان وضعیت مودم
extension
اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
extensions
اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
tabulation
نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
DCD
سیگنال RSC ازمودم به کامپیوتر برای بیان اینکه سیگنال دریافت شده است
record
کلیدی در دستگاه ضبط کننده برای بیان امادگی ضبط سیگنال ها روی رسانه
file level model
نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
shifted
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
bracket
چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
shifts
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shift
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
authentication
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
fix
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
adaptive channel allocation
استاندارد CCITT که بیان کننده یک روش برای تبدیل سیگنال صوتی یا آنالوگ به سیگنال فشرده دیجیتال است
transylvania
فرش ترانسیلوانیا
[ریشه اصلی آن مربوط به ترکیه می باشد که بیشتر برای کلیساهای رومانی و مجارستان بافته شده.]
haustellate
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
niladic
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
on request
وقتی که درخواست بشود
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
scans
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scanned
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
tactical
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
anthrop
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
anthropo
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
inference
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
elevation guidance
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
bioclimatic
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
valid
سیگنال روی باس کنترل برای بیان اینکه روی باس آدرس ,آدرسی موجود است
I wI'll come as late as I possibly can .
تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
if he wishes to be a
اگرمی خواهد کسی بشود
He promised to behave ( mend his ways)
قول داد آدم بشود
wake up
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
genital
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
auditory
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
That's out of the question.
این غیرممکن است که عملی بشود.
Let the car cool off.
بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
pabulum
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
Talk a lot without saying much
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
res ipsa loquitur
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
supervisory
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com