English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
corespondent مسئول جواب گویی
Other Matches
undertakers جواب گو مسئول
undertaker جواب گو مسئول
undertaking جواب گو مسئول
drill sergeant گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
chiromancy پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
irresponsive جواب ندهنده بی جواب
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
accountable مسئول
responsive مسئول
warden مسئول
answerable مسئول
in charge <adj.> مسئول
frankpledge مسئول
responsible <adj.> مسئول
liable مسئول
responsible مسئول
to hold responsible مسئول قراردادن
furnace man مسئول کوره
liable for damages مسئول خسارات
wagon master مسئول واگن
lineman's plier انبردست مسئول خط
to hold responsible مسئول کردن
officer in charge افسر مسئول
accountable مسئول حساب
supplies officer مسئول مواد
helmsmen مسئول سکان
helmsman مسئول سکان
account مسئول بودن
in charge <idiom> مسئول بودن
purchasing officer مسئول خرید
officer on duty افسر مسئول
issue commissary مسئول توزیع
cryptographer مسئول رمز
data administrator مسئول داده ها
furnace attendant مسئول کوره
authoring system سیستم مسئول
Not my department. <idiom> من مسئول نیستم.
That's not my province. من مسئول آن نیستم.
custodians مسئول سرپرست
custodians مسئول مرموزات
custodian مسئول سرپرست
custodian مسئول مرموزات
cupola tender مسئول کوره
demolition firing party گروه مسئول تخریب
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
courier transfer officer افسر مسئول پیک
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
tallyman مسئول کنترل محموله
captain of the top مسئول گروه کار
anchor detail نفرات مسئول لنگر
be to blame <idiom> مسئول کارزشت بودن
data base administrator مسئول پایگاه داده ها
cryptoguard مسئول حفافت رمز
ambulanceman راننده یا مسئول آمبولانس
irresponsible غیر مسئول نامعتبر
operations detachment قسمت مسئول عملیات
shipment sponsor مسئول ارسال کالاها
irresponsibly بطور غیر مسئول
officer in charge افسر مسئول اجرا
antiphony جواب
irreprovable بی جواب
whyŠthere is the answer در سر جواب
comeback جواب
comebacks جواب
recalcitrance جواب رد
riposting جواب
ripostes جواب
recalcitrancy جواب رد
repost جواب
resolvent جواب
reply جواب
replies جواب
replying جواب
response جواب
replied جواب
in reply to در جواب
responses جواب
counterplea جواب رد
riposted جواب
riposte جواب
rejoinders جواب
rejoinder جواب
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
aircraft guide مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
shipment unit یکان مسئول ارسال کالاها
detail officer افسر مسئول گروه بیگاری
harbour master مسئول بندر متصدی لنگرگاه
make one's bed and lie in it <idiom> مسئول انجام کاری بودن
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
establishing authority مقام مسئول نیروهای اب خاکی
range officer افسر مسئول میدان تیر
finger in the pie <idiom> دست داشتن ،مسئول بودن
brakeman مسئول ترمز در تیم لوژسواری
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
communication security custodian مسئول وسایل تامین مخابراتی
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
favourable جواب مساعد
irrefragably بطور بی جواب
reply paid /RP/ [reply prepaid] جواب قبول
answer mode حالت جواب
answer pennant پرچم جواب
auto answer خود جواب
answered : جواب پاسخ
answering : جواب پاسخ
counter memorial جواب یادداشت
answers : جواب پاسخ
brusque پیش جواب
responds جواب دادن
answer : جواب پاسخ
respond جواب دادن
responded جواب دادن
an abrupt answer جواب تند
A straightforward answer. جواب سر راست
interlocutors جواب دهنده
interlocutor جواب دهنده
response position مکان جواب
responsory جواب جماعت
send away جواب دادن
answerable جواب دار
toss off <idiom> حاضر جواب
have it <idiom> به جواب رسیدن
snip snap جواب زیرکانه
to give the mitten جواب کردن
unanswerable جواب ناپذیر
reply paid جواب قبول
recitative جواب دادن
A correct answer. جواب صحیح
nope جواب منفی
to make a response جواب دادن
question answer سئوال- جواب
The wrong answer. جواب غلط
voice response جواب صوتی
beach unit یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
flight sister افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
vouch ضمانت کردن مسئول واقع شدن
burdened مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
mensch [انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
to blame somebody for something کسی را مسئول کارناقص [اشتباه ] کردن
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
interceptor controller افسر مسئول پست استراق سمع
self-service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
officiant کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
self service بدون مسئول توزیع سلف سرویس
To dismiss(sack,discharge)someone. کسی را جواب کردن
A crushing reply(retort). جواب دندان شکن
unansweable بی جواب تکذیب ناپذیر
unique solution جواب منحصر بفرد
He answered nothing. اصلا جواب نداد
flea in one's ear <idiom> جواب دندان شکن
to return a greeting جواب سلام دادن
In response (reply) to your letter. در جواب نامه تان
Touché! خوب جواب دادی!
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
to accommodate [به نیازی] جواب دادن
sockdolager اتمام حجت جواب
sallies جواب سریع و زیرکانه
talk back <idiom> بی ادبانه جواب دادن
to meet [به نیازی] جواب دادن
to comply [with] [به نیازی] جواب دادن
have her cable لنگر جواب دادن
telephone responder جواب دهنده تلفن
sockdologer اتمام حجت جواب
counterclaim جواب به ادعای شاکی
counterbid جواب خریداربه فروشنده
rebuts جواب متقابل دادن
reply جواب شفاهی دفاعیه
retorts جواب متقابل تلافی
retort جواب متقابل دادن
answering جواب احتیاج را دادن
rebutting جواب متقابل دادن
rebut جواب متقابل دادن
repartee جواب شوخی امیز
answers جواب احتیاج را دادن
replies جواب شفاهی دفاعیه
replied جواب شفاهی دفاعیه
sally جواب سریع و زیرکانه
answer جواب احتیاج را دادن
rebutted جواب متقابل دادن
replying جواب شفاهی دفاعیه
retorts جواب متقابل دادن
answered جواب احتیاج را دادن
retort جواب متقابل تلافی
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
air defense artillery controller مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
beach organization یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
section crew دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
section gang دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
general delivery بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
eaves droper مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
Why don't you answer? چرا جواب نمی دهید؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com