Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
communication security custodian
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
Other Matches
communication security custodian
مسئول وسایل تامین مخابراتی
cryptocustodian
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
communication security monitoring
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication security account
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
handover
تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
basic relay post
پایگاه مقدماتی تحویل و تحول بیماران
signal security
تامین مخابراتی
communication security
تامین مخابراتی
communication security
برقراری تامین مخابراتی
maintenance
تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
call off
فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
LSD
نگهداری تحویل
system maintenance
تامین و نگهداری سیستم
parroting
وسایل مخابراتی شناسایی دشمن وخودی در پدافند هوایی
parroted
وسایل مخابراتی شناسایی دشمن وخودی در پدافند هوایی
parrot
وسایل مخابراتی شناسایی دشمن وخودی در پدافند هوایی
parrots
وسایل مخابراتی شناسایی دشمن وخودی در پدافند هوایی
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
custodian
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
delivery leadtime
زمان تحویل اولین پارتی وسایل
delivery leadtime
زمان تحویل اولین قسمت وسایل
preventive
ماده نگهدارنده وسایل نگهداری
compromising emanation
پیام خطرناک از نظر تامین مخابراتی ارتباط خطرناک
maintenance float
شارژ انباراضافی وسایل نگهداری اضافی
spoin bank
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
ways and means
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
cattage key people
افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
fishnet
نوعی تور که برای نگهداری یاکاشتن وسایل استتار در محل خود به کار می رود
scsi
بیتی با نرخ مگا بایت در ثانیه تامین میکند. این استاندارد وسایل را هم پوشش میدهد
excitation
انتشار امواج مخابراتی تغذیه لامپ دستگاههای مخابراتی پخش موج درفرستنده
high class communication set
دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
spurious signal
علایم مخابراتی مزاحم خارجی در یک دستگاه مخابراتی
clock method
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
lu
LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
drill sergeant
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
communication link
رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
cumulative delivery diagram
منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
garnishee
کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
corrective maintenance
نگهداری همراه با تعمیروسیله نگهداری تعمیراتی ورفع عیب
remands
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment
تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remanded
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
impact shipment
کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
controlled net
شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
transitions
تحول
sublation
تحول
transition
تحول
solstice
تحول
upheavals
تحول
upheaval
تحول
mutations
تحول
vicissitude
تحول
mutation
تحول
solstitium
تحول
mutations
تحول طغیان
vicissitudinous
تحول پذیر
turn off
نقطه تحول
turn-offs
نقطه تحول
isothermal process
تحول همدما
mutation
تحول طغیان
transition temperature
دمای تحول
computer revolution
تحول کامپیوتر
heat of transformation
گرمای تحول
information revolution
تحول اطلاعات
transition time
زمان تحول
transformism
تحول گرایی
absorption transition
تحول جذب
turn-off
نقطه تحول
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
transmogrification
تغییر شکل تحول
evolution
تحول تکامل تدریجی
landmarks
نقطه تحول تاریخ
phase
دوره تحول وتغییر
phases
دوره تحول وتغییر
phased
دوره تحول وتغییر
landmark
نقطه تحول تاریخ
pseudomorphism
تحول بشکل کاذب
isothermal process
تحول در دمای ثابت
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
solstitial
دارای دوره تحول کوتاه
turning points
مرحله قاطع نقطه تحول
turning point
مرحله قاطع نقطه تحول
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
counting
شمارش
counted
شمارش
numeration
شمارش
count
شمارش
counts
شمارش
computation
شمارش
computations
شمارش
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
countable
شمارش پذیر
recounted
شمارش مجدد
indigitation
اعلان شمارش
counting votes
شمارش اراء
counting loop
حلقه شمارش
recount
شمارش مجدد
countdowns
شمارش معکوس
denumerable
قابل شمارش
countdown
شمارش معکوس
calculability
قابلیت شمارش
head counts
شمارش مردم
counter
عقربه شمارش
head count
شمارش مردم
recounting
شمارش مجدد
recounts
شمارش مجدد
record count
شمارش رکوردها
tally
شمارش شمارشگر
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
tallying
شمارش شمارشگر
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
countering
عقربه شمارش
tallies
شمارش شمارشگر
tallied
شمارش شمارشگر
enumeratoin
سرشماری شمارش
countered
عقربه شمارش
numerable
قابل شمارش
enumerable
شمارش پذیر
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
uncounted
غیر قابل شمارش
scrutineer
مامور شمارش ارا
computation
نتیجه شمارش محاسبه
computations
نتیجه شمارش محاسبه
reference count technique
تکنیک شمارش ارجاعات
tab
شمارش جدول بندی
tabs
شمارش جدول بندی
numerative
دستگاه شمارش
[ریاضی]
radicalism
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
dehind
شمارش امتیاز منفی بازیگر
quantifiable
آنچه قابل شمارش است
innumerable
غیرقابل شمارش بیحد و حصر
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
hemacytometer
اسبابی برای شمارش گویچههای خون
count down
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
communication line
خط مخابراتی
blood count
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood counts
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
signal flag
پرچم مخابراتی
communication cover
پوشش مخابراتی
communications channel
کانال مخابراتی
communications system
سیستم مخابراتی
signal communications
ارتباطات مخابراتی
communications protocol
پروتکل مخابراتی
signal services
قسمتهای مخابراتی
communication link
تسلسل مخابراتی
copying
نگهبان مخابراتی
signal services
خدمات مخابراتی
communication satellite
ماهواره مخابراتی
communications processor
پردازنده مخابراتی
copy
نگهبان مخابراتی
copies
نگهبان مخابراتی
communication network
شبکه مخابراتی
copied
نگهبان مخابراتی
communication signal
سیگنال مخابراتی
communications link
پیوند مخابراتی
communications satellite
ماهوارههای مخابراتی
communication deception
فریب مخابراتی
additive
پیوند کد مخابراتی
additives
پیوند کد مخابراتی
telenet
شبکه مخابراتی
ace high
سیستم مخابراتی قمرمصنوعی
volumes
قدرت دستگاه مخابراتی
signalled
علایم مخابراتی مخابرات
signaled
علایم مخابراتی مخابرات
signal
علایم مخابراتی مخابرات
common user net work
شبکه مخابراتی مشترک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com