English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English Persian
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
Other Matches
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
drive's seat صندلی راننده
car passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
page چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
paged چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
drones خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
drone خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
droning خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
droned خودرو یا هواپیمای بدون راننده یا خلبان هواپیمای مدل با کنترل دور
hen hussy مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
regenerator وسیلهای که در ارتباطات استفاده میشود و سیگنال دریافتی را مرتب میکند و ارسال میکند. و برای گشترش محدوده شبکه به کار می روند
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
fifth wheel جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
griper کسیکه مرتب شکایت میکند
cartridge actuated device وسیلهای که با فشار گازفشنگ کار میکند وسیله فشنگی برای پرتاب صندلی خلبان
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
manager نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queues نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queued نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queue نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
managers نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
microsoft فکس و پیام های شبکه دریافتی و ارسالی به PL را مرتب میکند
rocking chair صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
rocking chairs صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
blackest وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacker وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacked وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacks وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
black وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
international standards organization سازمانی که استانداردها را برای کامپیوترهای مختلف و محصولات شبکه تولید و مرتب میکند
formatter سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
faldstool صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
drivers راننده اتومبیل راننده ارابه
driver راننده اتومبیل راننده ارابه
planner برنامه نرم افزاری که قرار ملاقاتها و جلسههای مهم را ضبط و مرتب میکند به یک روش مط لوب
planners برنامه نرم افزاری که قرار ملاقاتها و جلسههای مهم را ضبط و مرتب میکند به یک روش مط لوب
four by two خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
texts برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه
text برنامهای که فایل متن را طبق قوانین از پیش تعیین شده مرتب میکند مثل پهنای خط و اندازه صفحه
camp chair صندلی سفری صندلی صحرایی
my chair was next his صندلی من پهلوی صندلی اوبود
supervisors ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
supervisor ن میشود که قطعه به درستی کار می رود. 2-بخشی از سیستم عامل کامپیوتر که استفاده از رسانههای جانبی و عملیات cpvرا مرتب میکند
reference دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
references دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
mail server کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
externals روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
external روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
mediacy دخالت
interference دخالت
intervention دخالت
interventions دخالت
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
traveler مسافر
travelers مسافر
lodger مسافر
passengers مسافر
peregrinator مسافر
passenger مسافر
roomer مسافر
farer مسافر
pilgrims مسافر
viator مسافر
on the road مسافر
tripper مسافر
trippers مسافر
travellers مسافر
traveller مسافر
pilgrim مسافر
lodgers مسافر
interfered دخالت کردن
meddle دخالت بیجاکردن
interferes دخالت کردن
participate دخالت کردن
interfere دخالت کردن
intervene دخالت کردن
handing دخالت کمک
hand دخالت کمک
meddles دخالت بیجاکردن
meddled دخالت بیجاکردن
intervenes دخالت کردن
participates دخالت کردن
admix دخالت کردن
intervened دخالت کردن
participated دخالت کردن
take part دخالت کردن
to chop in دخالت درگفتگوکردن
to strike in دخالت کردن
meddlesomeness دخالت بیجا
meddling دخالت بیجا
interferential وابسته به دخالت
to have a finger in the pie دخالت کردن
passage money کرایه مسافر
hares مسافر بی بلیط
fares کرایه مسافر
westbound مسافر مغرب
shipper مسافر کشتی
trekker مسافر باگاری
hare مسافر بی بلیط
stowaways مسافر مخفی
wayfarer مسافر پیاده
stow away مسافر قاچاق
stowaway مسافر قاچاق
foot passenger مسافر پیاده
spacemen مسافر فضایی
spaceman مسافر فضایی
wayfarers مسافر پیاده
ganger مسافر پیاده
stowaways مسافر قاچاق
faring کرایه مسافر
stowaway مسافر مخفی
fare کرایه مسافر
fared کرایه مسافر
take part دخالت یا شرکت کردن
wink at <idiom> اجازه دخالت ندادن
exchange intervention دخالت در بازار ارز
to step in دخالت کردن توامدن
interposition دخالت میانه گیری
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
birds of passage مرغان مهاجریا مسافر
baggage بار و بنهء مسافر
take on مسافر سوار کردن
peregrine ازخارجه امده مسافر
pick up سوار کردن مسافر
to have a finger in every pie درهمه کاری دخالت کردن
intromit دخالت کردن مزاحم شدن
come between <idiom> درروابط دونفر دخالت کردن
pick up <idiom> سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
waybill خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
mess kit جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess gear جعبه فروف سرباز یا مسافر
voyagers مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
voyager مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
taxi stand توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
cabstand [American E] توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
limited train قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
taxi rank [British E] توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
She's got a finger in every pie. او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
automation استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
but for income قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
telesthesia احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
carpetbaggers تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
The passenger was admitted into the USA. به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
boat train ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
carpetbagger تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
drivers راننده
motor man راننده
driver راننده
steersman راننده
driving راننده
the man at the wheel راننده
pilot راننده
impelent راننده
helmsman راننده
helmsmen راننده
wheelman راننده
wheelsman راننده
pilots راننده
piloted راننده
propulsive پیش راننده
power unit پیش راننده
road hog <idiom> راننده بیابان
truckman راننده کامیون
driver's mate شاگرد راننده
hot shoe راننده زبردست
motorman راننده موتور
drive's cab اطاق راننده
bulldozerer راننده بولدوزر
bus driver راننده اتوبوس
cabman راننده تاکسی
carter راننده گاری
taximan راننده تاکسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com