Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (5 milliseconds)
English
Persian
It is base on a precedent.
مسبوق به سابقه است
Other Matches
It is quite unprecedented.
بی سابقه است ( سابقه ندارد )
wide-awake
مسبوق
wide awake
مسبوق
precedents
مقدم بر مسبوق به
acquainting
مسبوق کردن
acquaints
مسبوق کردن
precedent
مقدم بر مسبوق به
acquaint
مسبوق کردن
scape
سابقه پر
acquaintance
سابقه
unprecedentedly
بی سابقه
unprecedented
بی سابقه
acquaintances
سابقه
scape
سابقه
ensample
سابقه
it served as a precedent
سابقه شد
intellects
سابقه
intellect
سابقه
prehistory
سابقه
context
سابقه
precedential
سابقه شو
past
سابقه
shafts
سابقه
shaft
سابقه
antecedent
سابقه
track record
سابقه
precedent
سابقه
contexts
سابقه
background
سابقه
backgrounds
سابقه
record
سابقه
track records
سابقه
antecedents
سابقه
precedents
سابقه
histogram
سابقه نما
precedency
امتیاز سابقه
as never before
<adv.>
بطور بی سابقه
precedented
سابقه دار
precedential
سابقه درست کن
stock record
سابقه موجودی
stare decisis
قاعده سابقه
record of service
سابقه خدمت
grey headed
سابقه دار
freedom from evil record
عدم سو سابقه
precedence
امتیاز سابقه
histories
سابقه پیشینه
history
سابقه پیشینه
record
سابقه مدرک
precedent
سابقه داشتن
as much as never before
<adv.>
به اندازه بی سابقه
unheard of
بی سابقه کس نشنیده
precedents
سابقه داشتن
bad record
سوء سابقه
infamy
افتضاح سابقه بد
seeded
بازیکن سابقه دار
To set(create,establish)a precedent.
ایجاد سابقه کردن
old hand
ادم با سابقه و مجرب
squalls
باد بی سابقه وشدید
squall
باد بی سابقه وشدید
unheard
بی سابقه توجه نشده
old hands
ادم با سابقه و مجرب
record
صورت جلسه سابقه
record
مدرک کتبی سابقه
form
سابقه فعالیت اسب
case history
سابقه مرض ودرمان
formed
سابقه فعالیت اسب
forms
سابقه فعالیت اسب
known to the police
دارای سابقه در شهربانی
case histories
سابقه مرض ودرمان
honorable discharge
ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
perpetual stock record
سابقه دائمی موجودی انبار
there is no precedent for this
این چیز سابقه ندارد
To be an old hand at something.
درکاری سابقه وتجربه داشتن
He has a poor service record in this company.
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
stare decisis
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
vendor rating
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
we cannot trace the petitioner
نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
dye analysis
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
Ushak medallion
ترنج عشاق
[این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Khotan rug
فرش ختن
[این شهر در جنوب ترکستان چین واقع می باشد و سابقه سیصد ساله در فرش بافی دارد. اکثر لچک های ترنجی را منسوب به این منطقه می دانند و از پودهای پشمی و گاه نخ های زربفت در طرح ها استفاده می شود.]
Tibet
تبت
[این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com