English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
justice of supreme court مستشار دیوان عالی کشور
Other Matches
assocation justise مستشار دیوان عالی
high court of cassation دیوان عالی کشور
supreme court دیوان عالی کشور
hight court of cassetion دیوان عالی کشور
distinguished investigated by the رای دیوان عالی کشور
high court of cassation دیوان عالی تمیز
Chief Justices رئیس دیوان عالی
Chief Justice رئیس دیوان عالی
hight court of cassetion دیوان عالی تمیز
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
advanced level پایه مهارت عالی در سطح عالی
on an even keel <idiom> به ترتیب عالی یا محیطی عالی
Burundi کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
advisor مستشار
counselor مستشار
advisers مستشار
advisors مستشار
counselors مستشار
adviser مستشار
counsellor مستشار
counsellors مستشار
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
councillor مشاور مستشار
military advisor مستشار نظامی
military adviser مستشار نظامی
civil advisor مستشار غیرنظامی
councillor of embassy مستشار سفارتخانه
councillor of legation مستشار سفارتخانه
councilor مشاور مستشار
councillors مشاور مستشار
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
office-holder دیوان گر
office-holders دیوان گر
bureaus دیوان
starkers دیوان
chancellery دیوان
tribunal دیوان
bureau دیوان
diwan دیوان
divan دیوان
tribunals دیوان
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
office-holders دیوان سالار
financial tribunal دیوان محاسبات
bureaucracies دیوان سالاری
devitry گروه دیوان
poetical works دیوان شعر
bureaucracy دیوان سالاری
tribunal دیوان محاکمات
arbitral tribunal دیوان داوری
bureaucratic دیوان سالارانه
prose work دیوان نثر
prose work دیوان منثور
tribunals دیوان محاکمات
tribunal of arbitration دیوان داوری
office-holder دیوان سالار
supreme court دیوان تمیز
to hold an a دیوان منعقد کردن
bureaucracies کاغذ پرانی دیوان سالاری
bureaucracy کاغذ پرانی دیوان سالاری
iran u.s. claims tribunal دیوان دعاوی ایران و امریکا
permanent court of international arbitra دیوان دایمی داوری بین المللی
nonaligned کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
bureaucrat مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
bureaucrats مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
country cover diagram دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
bureaucratic وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
sick [British E] <adj.> عالی
cool <adj.> عالی
superior عالی
great <adj.> عالی
awesome <adj.> عالی
swell عالی
braving عالی
nobby عالی
superiors عالی
braves عالی
braver عالی
braved عالی
brave عالی
wicked <adj.> عالی
splendid عالی
swells عالی
ripping عالی
swelled عالی
bravest عالی
tophole عالی
high grade عالی
par excellence عالی
slap-up عالی
firsthand عالی
first rate عالی
eximious عالی
spanking عالی
spankings عالی
beauts عالی
top-notch عالی
top hole عالی
unrivaled عالی
spiffy عالی
ripsnorting عالی
whizbang عالی
palmary عالی
whizzbang عالی
beaut عالی
living end <idiom> عالی
supreme عالی
magnificent عالی
beautiful عالی
plummy عالی
plummiest عالی
plummier عالی
much عالی
imperial عالی
excellent عالی
copesetic عالی
copacetic عالی
braw عالی
lofty عالی
immense عالی
superlative عالی
knockout عالی
superlatives عالی
knockouts عالی
highs عالی
advanced عالی
high عالی
highest عالی
wallies عالی
advance عالی
superb عالی
superbly عالی
wally عالی
remarkable عالی
capital عالی
super عالی
first-rate عالی
exquisite عالی
advancing عالی
advances عالی
famous عالی
high toned زیر عالی
much عالی مقام
high ranking عالی رتبه
jim dandy چیز عالی
top رویه عالی
level best خیلی عالی
magna cum laude با درجه عالی
top-notch <idiom> عالی ،بهترین
high moral روحیه عالی
highly بطور عالی
high density چگالی عالی
sovereigns عالی و موثر
really wicked واقعا عالی
magnificently بطور عالی
really sick واقعا عالی
advance course دوره عالی
advanced course دوره عالی
corking بسیار عالی
high command فرماندهی عالی
topper چیز عالی
toppers چیز عالی
higher education اموزش عالی
grandly بطور عالی
supremely بطور عالی
grandiose عالی نما
pluperfect خیلی عالی
high contrast تغایر عالی
supreme فرماندهی عالی
time of one's life <idiom> زمان عالی
stand out برجسته عالی
sovereign عالی و موثر
top-class عالی بااستانداردبالا
glad-rags پوشاک عالی
your excellency جناب عالی
fined عالی لطیف
perfects عالی ساختن
perfecting عالی ساختن
perfected عالی ساختن
pooh bah عالی مرتبه
perfect عالی ساختن
superlatively در درجه عالی
superior court دادگاه عالی
fine عالی لطیف
quad density چگالی عالی
quodlibet نکته عالی
evolution تمرین عالی
elevate عالی کردن
dignitaries عالی مقام
elevates عالی کردن
topping عالی ممتاز
elevating عالی کردن
dignitary عالی مقام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com