Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Other Matches
neurotic depression
افسردگی روان رنجوری افسردگی نوروتیک
low-key
دارای صدای گرفته
low key
دارای صدای گرفته
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
Indo-persian rug
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
susceptive
مستعد
guidable
مستعد
subject to tuberculosis
مستعد سل
susceptible
مستعد
apt
مستعد
capable
مستعد
prone
مستعد
presentient
قبلا مستعد
predispose
مستعد کردن
incline
مستعد شدن
inclines
مستعد شدن
cursorial
مستعد دویدن
susceptible of change
مستعد تغییر
predisposing
مستعد کردن
susceptibility
مستعد بودن
unpregnant
غیر مستعد
insusceptible
غیر مستعد
predisposes
مستعد کردن
predisposed
مستعد کردن
susceptible
حساس مستعد پذیرش
damageable
مستعد خراب شدن
She is prone to it . She is itching for it .
ماده اش مستعد است
fluctuable
مستعد ترقی و تنزل
it threatens to rain
هوا مستعد باریدن
Lori Pambak motif
ترنج لری
[پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
firetrap
ساختمان مستعد اتش سوزی
prone
سرازیر مستعد برای انجام کار
fluctuable
مستعد بالا و پائین رفتن مواج
euryhaline
مستعد زندگی درابهای خیلی شور
pesthole
مکان مستعد برای بیماری واگیر
dumps
افسردگی
languishment
افسردگی
woebegoneness
افسردگی
depression
افسردگی
pensiveness
افسردگی
depressions
افسردگی
freeze
افسردگی
gloom
افسردگی
blue devil
افسردگی
dejection
افسردگی
vapours
افسردگی
antidepressant
<adj.>
ضد افسردگی
downcast
دل افسردگی
cheerlessness
افسردگی
dejectedness
افسردگی
sombreness
افسردگی
dispiritedness
افسردگی
freezes
افسردگی
moodiness
افسردگی
the sullens
افسردگی
mopishness
افسردگی
to mope oneself
افسردگی
dismals
افسردگی
dispiritment
افسردگی
the blues
افسردگی
mulligrubs
افسردگی
drearier
مایه افسردگی
despondently
ازروی افسردگی
melancholia agitata
افسردگی تحریکاتی
dreariest
مایه افسردگی
dreary
مایه افسردگی
masked depression
افسردگی پوشیده
postpartum depression
افسردگی پس زایمانی
agitated depression
افسردگی تهییجی
oppression
فشار افسردگی
in a state of depression
در حالت افسردگی
pseudodepression
افسردگی کاذب
congelation
انجماد افسردگی
congealment
افسردگی بستن
major depression
افسردگی عمده
despondingly
ازروی افسردگی
termial depression
افسردگی پایانی
heaviness
افسردگی غلظت
depressions
تنزل افسردگی
depression
تنزل افسردگی
murkiness
غلظت افسردگی
antidepressant
داروی ضد افسردگی
antidepressive
داروی ضد افسردگی
melancholia
افسردگی دلتنگی
reactive depression
افسردگی واکنشی
endogenous depression
افسردگی درون زاد
anaclitic depression
افسردگی انگل واره
hyp or hyps
افسردگی بیخود سودا
doldrums
افسردگی منطقه رکود
blues
افسردگی وحزن واندوه
to mope a way
به افسردگی و پکری گذراندن
hypochondria
حالت افسردگی سودا
hypochondriacal
دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
drear
مایه افسردگی ملالت انگیز
manic depressive psychosis
روان پریشی شیدایی افسردگی
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
depressions
کسادی بازار تجاری واقتصادی افسردگی روانی
depression
کسادی بازار تجاری واقتصادی افسردگی روانی
Babies should be classified as antidepressants.
نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
acinaseous
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
دارای چشم تار دارای دید کم
dominative
تحکم کننده مستعد تحکم
dispose
مرتب کردن مستعد کردن
outrigged
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
hoarser
گرفته
thickest
گرفته
thick
گرفته
hoarsest
گرفته
low-spirited
گرفته
adopted
گرفته
sombrous
گرفته
muzzy
گرفته
dulled
گرفته
hoarse
گرفته
rancid
بو گرفته
accustomed
خو گرفته
muggy
گرفته
addicted
خو گرفته
duller
گرفته
dull
گرفته
gruff
گرفته
air less
گرفته
clouded
گرفته
mistful
مه گرفته
bunged up
قی گرفته
low spirited
گرفته
fusty
بو گرفته
brumous
مه گرفته
heartsore
دل گرفته
pokey
گرفته
thicker
گرفته
dulls
گرفته
fogbound
مه گرفته
uptight
گرفته
folded in mist
مه گرفته
choky
گرفته
comate
مه گرفته
darksome
گرفته
dulling
گرفته
fustiest
بو گرفته
fustier
بو گرفته
chock full
گرفته
dullest
گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
smoky
دود گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
caught
گرفته شده
blear
گرفته وتاریک
hoarsely
بطور گرفته
began
دست گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
reposing upon
قرار گرفته بر
mity
کزم گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
filmier
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
filmy
غبار گرفته
drippy
هوای گرفته
fondest
انس گرفته
fonder
انس گرفته
to d. itself
گرفته شدن
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
mistful
میغ گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
maggoty
کرم گرفته
medalled
مدال گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
fond
انس گرفته
derivative
گرفته شده
patinated
زنگار گرفته
tristful
گرفته محزون
patinous
کبره گرفته
verminous
شپش گرفته
derivatives
گرفته شده
solemn
گرفته موقرانه
divorcees
زن طلاق گرفته
divorcee
زن طلاق گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
poky
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
pokier
گرفته دلگیر
in mourning
چرک گرفته
measly
کرم گرفته
cerated
موم گرفته
wont
خو گرفته عادت
addict
خو گرفته معتاد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com