Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English
Persian
directness
مستقیم بودن
Search result with all words
immediacy
مستقیم و بی واسطه بودن
relative humidity
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
Other Matches
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
on line
مستقیم
directed
مستقیم
straight
مستقیم
directs
مستقیم
righted
مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
levels
مستقیم
levelled
مستقیم
firsthand
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
right
مستقیم
righting
مستقیم
straighter
مستقیم
straightest
مستقیم
attributive
مستقیم
leveled
مستقیم
straight line
مستقیم
first-hand
مستقیم
straight line code
کد مستقیم
level
مستقیم
upstanding
مستقیم
bee line
خط مستقیم
straight line
خط مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
beeline
خط مستقیم
straightish
مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
straight
قسمت مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
highroad
صراط مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct material
مواد مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
airline
خط مستقیم هوایی
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
highroads
صراط مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
intuitions
درک مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
intuition
درک مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
straight line
بخط مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
straight edge
لبه مستقیم
indirect
غیر مستقیم
straightening flute drill
مته مستقیم
uncurl
مستقیم شدن
uniaxial bending
خمش مستقیم
straight position
فرم مستقیم
video disk
دسترسی مستقیم
through call
مکالمه مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
airlines
خط مستقیم هوایی
specific cost
هزینه مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
sideway
غیر مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
rectilinear
مستقیم الخط
direct object
مفعول مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
direct support
کمک مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
on line help
کمک مستقیم
straightest
قسمت مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
random access
دستیابی مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
proximate
بیفاصله مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
direct current
جریان مستقیم
direct hit
اصابت مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
ambagious
غیر مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
dressing
مستقیم کنی
dressings
مستقیم کنی
aright
مستقیم مستقیما
backstair
غیر مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
direct observation
دیدبانی مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
d.c
جریان مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
include
شامل بودن متضمن بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
includes
شامل بودن متضمن بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com