English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (6 milliseconds)
English Persian
plain مسطح
plainer مسطح
plainest مسطح
plains مسطح
flattened مسطح
even مسطح
flat مسطح
flattest مسطح
plane مسطح
planed مسطح
planes مسطح
planing مسطح
level مسطح
leveled مسطح
levelled مسطح
levels مسطح
tabulate مسطح
tabulated مسطح
tabulates مسطح
planar مسطح
Other Matches
evolute بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
leveled مسطح کردن
level مسطح شدن
leveled مسطح شدن
tabulate مسطح کردن
levelled مسطح کردن
levels مسطح کردن
levelled مسطح شدن
flat ground زمین مسطح
level land زمین مسطح
map chart نقشه مسطح
flatware فروف مسطح
flatbed scanner پویشگر مسطح
flatbed plotter رسام مسطح
flatfoot مسطح شدن کف پا
flat weld جوش مسطح
flat roof بام مسطح
flat pass رخده مسطح
planar complex کمپلکس مسطح
planar configuration پیکربندی مسطح
flat pack بسته مسطح
plane wave موج مسطح
area weight balance ترازوی مسطح
arch flat طاق مسطح
tabulates مسطح کردن
tabulated مسطح کردن
level point نقطه مسطح
level مسطح کردن
flat arch قوس مسطح
flatly بطور مسطح
portfolios کانتینر مسطح
portfolio کانتینر مسطح
piggybacks واگن مسطح
piggyback واگن مسطح
campaigns زمین مسطح
campaigning زمین مسطح
campaigned زمین مسطح
campaign زمین مسطح
plane figure شکل مسطح
planes صاف مسطح
planing صاف مسطح
plateau زمین مسطح
clearings مکان مسطح
plateaus زمین مسطح
plateaux زمین مسطح
square planar مسطح مربعی
planed صاف مسطح
rase مسطح کردن
plane صاف مسطح
clearing مکان مسطح
levels مسطح شدن
to level off مسطح شدن [ناحیه ای]
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
planisphere جهان نمای مسطح
plain gypsum lath [توفان سنگ و گچ مسطح]
tringular planar molecule مولکول سه گوش مسطح
plano concave lens عدسی مسطح- مقعر
trigonal planar molcule مولکول مسطح مثلثی
terraced roof پشت بام مسطح
tableland زمین هموار و مسطح
plane polarized light نور قطبیده مسطح
linear polarized light نور قطبیده مسطح
planes سطح تراز مسطح
plane سطح تراز مسطح
planing سطح تراز مسطح
door panel بخش مسطح درب
planed سطح تراز مسطح
flat panel display صفحه نمایش مسطح
rafts دگل قایق مسطح الواری
sinusoidal projection نقشه جهان نمای مسطح
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
boarded تخته یا مقوا ویاهرچیز مسطح
raft دگل قایق مسطح الواری
planation مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
holm زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
platelet جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
plasma panel display وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
diaper [نقش های تزئینی روی سطح صاف و مسطح]
chimney-bar [نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
mortarboards کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboard کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
gas plasma display صفحه نمایش مسطح که براساس اصولی هماننداصول تابلوهای نئون کارمیکندfraxinella
conical flow تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
notebook computer یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
plano concave از یک طرف مسطح و از طرف دیگر مقعر
flattens مسطح کردن بیمزه کردن
range عبور کردن مسطح کردن
ranged عبور کردن مسطح کردن
ranges عبور کردن مسطح کردن
flatten مسطح کردن بیمزه کردن
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com