Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (8 milliseconds)
English
Persian
partial derivative
مشتق جزیی
[ریاضی]
Other Matches
tincture
اثر جزیی رنگ جزیی
tinctures
اثر جزیی رنگ جزیی
trivial
جزیی
triaxial
سه جزیی
minor
جزیی
trifid
سه جزیی
trifler
جزیی
trimerous
سه جزیی
triple
سه جزیی
tripled
سه جزیی
triples
سه جزیی
tripling
سه جزیی
partial
جزیی
tripartite
سه جزیی
small
جزیی
smaller
جزیی
smallest
جزیی
triplet
سه جزیی
triplex
سه جزیی
triploid
سه جزیی
two-bit
جزیی
two bit
جزیی
Apart of the whole.
جزیی از کل
mean
جزیی
meanest
جزیی
vain
جزیی
meaner
جزیی
tinctures
طعم جزیی
tincture
طعم جزیی
meanest
جزیی ناچیز
partial volume
حجم جزیی
tinges
رنگ جزیی
tinge
رنگ جزیی
partial view
نمای جزیی
partial pressure
فشار جزیی
partial ionization
یونش جزیی
partial loss
خسارت جزیی
partial mobilization
بسیج جزیی
mean
جزیی ناچیز
meaner
جزیی ناچیز
partial charge
بار جزیی
part plan
نقشه جزیی
practical entropy
انتروپی جزیی
one component system
سیستم یک جزیی
component drawing
رسم جزیی
tinct
اثریارنگ جزیی
tetrastichous
چهار جزیی
trifle
چیز جزیی
trifles
چیز جزیی
tetramerous
چهار جزیی
liquation
گداز جزیی
single component gases
گازهای تک جزیی
duplicity theory
نظریه دو جزیی
derivatives
مشتق
formant
مشتق
parasyntetic
مشتق
paronymous
مشتق
derivative
مشتق
offshoots
مشتق
offshoot
مشتق
paronym
مشتق
anti derivative
ضد مشتق
law of partial pressure
قانون فشارهای جزیی
avocation
کار جزیی مشغولیت
internal discharge
تخلیه جزیی داخلی
multicomponent system
سیستم چند جزیی
partial differential equation
معادله دیفرانسیل جزیی
partial ionioc character
خصلت جزیی یونی
work unit
یک قسمت جزیی از کار
whisk
حرکت سریع و جزیی
whisked
حرکت سریع و جزیی
whisking
حرکت سریع و جزیی
whisks
حرکت سریع و جزیی
partial
غرض الود جزیی
partial molar volume
حجم جزیی مولی
partial molar properties
خواص جزیی مولی
diphyletic
مشتق از دو نیا
second derivative
مشتق دوم
silicic
مشتق از سیلیس
parial derivative
مشتق جزئی
parasyntetic
مشتق و مرکب
to d. itself
مشتق شدن
spiritous
مشتق ازالکل
differentiator
مشتق گیر
differential equations
معادلات مشتق
branches
مشتق شدن
differentiates
مشتق گرفتن
calcic
مشتق ازاهک
autologous
مشتق از خود
differentiating
مشتق گرفتن
derive
مشتق کردن
derive
مشتق شده از
formative
کلمه مشتق
derivations
مشتق گیری
derivation
مشتق گیری
derives
مشتق شده از
denominator
مشتق کننده
differentiate
مشتق گرفتن
deriving
مشتق شده از
denominators
مشتق کننده
derived field
فیلد مشتق
derives
مشتق کردن
branch
مشتق شدن
differentiation
مشتق گیری
deriving
مشتق کردن
patronymic
مشتق از نام پدر
romanesque
مشتق از زبان لاتین
second derivative
مشتق مرتبه دوم
analysis
مشتق وتابع اولیه
adscititious
مشتق از عامل خارجی
derived demand
تقاضای مشتق شده
deverbative
مشتق شده از فعل
partial derivative
مشتق پاره ای
[ریاضی]
Y prime
مشتق ایگرگ
[ریاضی]
Y'
مشتق ایگرگ
[ریاضی]
micrometer scale
طبله اعدادجزیی مقیاس اعداد جزیی
This is only a slight difference.
این فقط یک اختلاف جزیی است
minor sort
مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
differentiable function
تابع مشتق پذیر
[ریاضی]
derive
نتیجه گرفتن مشتق شدن
derives
نتیجه گرفتن مشتق شدن
deverbative
بصورت مشتق استعمال شده
deriving
نتیجه گرفتن مشتق شدن
matronymic
اسم مشتق ازطرف مادر
differential equation
معادله متغیر مشتق چیزی
tenantable repair
تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
gear cluster
مجموعه چرخ دنده هایی که جزیی از یک محور میباشد
potash
کربنات دو سود مشتق ازخاکستر چوب
kiosk
مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
adrenal
مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
phonrtic drill
مشتق تلفظ ازروی صدای حروف
denominative
مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
embryonic membrane
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
chains
مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
chain
مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
kiosks
مشتق از> کوشک فارسی <کلاه فرنگی
tartarous
دردی شکل مشتق از درده شراب
thallium
عنصر فلزی مشتق از الومینیوم بعلامت TI
acaro
کلمهء پیشوندی است مشتق ازacarus به معنی
acr
پیشوندیست مشتق از کلمه یونانیAkro- یاAkr- که بمعنی
acro
پیشوندیست مشتق از کلمه یونانیAkro- یاAkr- که بمعنی
aceto
پیشوندی است مشتق ازکلمهء لاتین acetum که به معنی
epithelioma
غده خوش خیم و یا بدخیم مشتق از بافت مخاطی
tetr
پیشوندیست مشتق از کلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
achromato
کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
tetra
پیشوندیست مشتق ازکلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
achromat
کلمات پیشوندی است یونانی مشتق از کلمهء achromatos بمعنی
checks
مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
check
مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
checked
مجموعه حروف مشتق شده از یک متن برای بررسی و تصحیح خطاها
pl/m
زبان برنامه نویسی سطح بالا مشتق شده از pl/1 برای استفاده در ریزپردازنده ها
rhythm-and-blues
نام نوعی موسیقی مردمی امریکایی که ریتم تند دارد و از آن مشتق شده
differentiator
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
hash
تولید عدد یکتا مشتق شده از ورودی برای هر ورودی پایگاه داده ها
accumulation
[مجموعه ای از ویژگی های معماری مشتق شده از دوره های مختلف تاریخی با ترتیب زمانی مشخص]
hash
سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
coarse setting
تنظیمات دقیق دوربین یازاویه یاب بستن تنظیمات جزیی به زاویه یاب
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
modula
زمان برنامه نویسی سطح بالا مشتق شده از پاسکال که از روشهای برنامه نویسی تابعی و انتزاع داده استفاده میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com