English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 41 (4 milliseconds)
English Persian
seafront مشرف بدریا
seafronts مشرف بدریا
Other Matches
overboard بدریا
sea girt محاط بدریا
pushful دل بدریا زدن
to shoot nexus دل بدریا زدن
happy-go-lucky دل بدریا زدن
long shore وابسته بدریا کنار
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
diadromous مهاجرت کننده از اب شیرین بدریا
to run risk دل بدریا زدن خودرابمخاطره انداختن
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
dominant مشرف
verges مشرف
verge مشرف
overhanging مشرف
imminence مشرف بودن
impend مشرف بودن
impendence مشرف بودن
overhang مشرف بودن
overhanging پیشامده مشرف
bound مشرف بودن
overhangs مشرف بودن
jetsam کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
imminence نزدیکی مشرف بودن
imminency نزدیکی مشرف بودن
the hill overhangs the city تپه به شهر مشرف است
verges نزدیک شدن مشرف بودن بر
palisades صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
verge نزدیک شدن مشرف بودن بر
palisade صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
leadsman کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
lichgate طاق نمای مشرف بحیاط کلیسا
overlook مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooked مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooks مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooking مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
dying declarations در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com