English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
English Persian
liable to fine مشمول جریمه
Other Matches
finable جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
fall under مشمول
liable مشمول
inclusive مشمول
comprisal مشمول
subsumption مشمول
inapplicable غیر مشمول
ineligible غیر مشمول
draft dodger مشمول غایب
obligated reservist مشمول وفیفه
liable to tax مشمول مالیات
draft dodgers مشمول غایب
obligor مشمول وفیفه
taxable مشمول مالیات
coverage rate نزخ مشمول
liable to military service مشمول خدمت وفیفه
time barred مشمول مرور زمان
schoolable مشمول تحصیل اجباری
ratal مبلغ مشمول مالیات
with pwrticular average مشمول خسارت خاص
with particular average مشمول خسارات خاص
to be subject to an attachment مشمول توقیف بودن
taxable profit سود مشمول مالیات
taxable income درامد مشمول مالیات
taxable activities فعالیتهای مشمول مالیات
conscript مشمول نظام کردن
dutiable مشمول مالیات و عوارض
conscripted مشمول نظام کردن
barred by statute مشمول مرور زمان
conscripting مشمول نظام کردن
dutiable مشمول حقوق گمرکی
conscripts مشمول نظام کردن
wpa average particular with مشمول خسارت خاص
tithable عشر گرفتن مشمول عشریه
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
uncoveranted مشمول بیان نشده غیرقراردادی
ratable مشمول مالیات قابل تقویم
ratable قابل تقویم مشمول مالیات
rateable مشمول مالیات قابل تقویم
conscript سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to implicate somebody in something کسی را با چیزی [منفی] مشمول کردن
conscripts سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to involve somebody in something [negative] کسی را با چیزی [منفی] مشمول کردن
lapsing از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
conscripting سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
lapses از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapse از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
conscripted سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
amercement جریمه
forfeiture جریمه
mulct جریمه
response cost جریمه
fined جریمه
fine جریمه
penalty جریمه
penalties جریمه
finest جریمه
sconce جریمه
forfeits جریمه
forfeit جریمه
forfeiting جریمه
forfeited جریمه
backwardation جریمه دیرکرد
sconce جریمه کردن
they mulcted him او را جریمه کردند
mulct جریمه دادن
finable جریمه بردار
demurrage جریمه تاخیر
forfeitable مستوجب جریمه
forfoitable جریمه بردار
forfeiting جریمه کردن
penalized جریمه کردن
forfeit جریمه دادن
forfeit جریمه کردن
penalize جریمه کردن
forfeited جریمه دادن
forfeited جریمه کردن
penalising جریمه کردن
penalises جریمه کردن
forfeits جریمه دادن
penalised جریمه کردن
forfeits جریمه کردن
finest جریمه کردن
penalizes جریمه کردن
fine جریمه کردن
penalties تاوان جریمه
pecuniary جریمه دار
forfeiting جریمه دادن
penalizing جریمه کردن
surtax جریمه مالیاتی
amerceable قابل جریمه
fined جریمه کردن
penalty تاوان جریمه
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
assessing جریمه کردن ارزیابی
part [ial] payment of a fine پرداخت قسمتی از جریمه
assess جریمه کردن ارزیابی
assessed جریمه کردن ارزیابی
assesses جریمه کردن ارزیابی
misconduct penalty جریمه 01 دقیقه اخراج
penalty clause ماده یا بند جریمه
penalty clauses ماده یا بند جریمه
mulct عیب جریمه کردن
sanctioned مجوز جریمه ضمانت اجرا
forfeit بطور جریمه یاتاوان گرفتن
surcharge مبلغ جریمه نرخ اضافی
finest جریمه گرفتن از صاف کردن
fined جریمه گرفتن از صاف کردن
forfeits بطور جریمه یاتاوان گرفتن
sanctions مجوز جریمه ضمانت اجرا
surcharges مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanctioning مجوز جریمه ضمانت اجرا
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
sanction مجوز جریمه ضمانت اجرا
forfeited بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeiting بطور جریمه یاتاوان گرفتن
scot ant lot جریمه یامالیات دسته جمعی
gaduate مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
to get off lightly بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off easy بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off cheaply بدون جریمه سنگین رها یافتن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
liquidated damages پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
I went scot - free . خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
clearance in ward گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
exclusion clause مادهای از قرارداد بیمه که در ان مواردی که مشمول بیمه نمیگردد ذکر شده است
to fall under anything مشمول چیزی شدن جزوچیزی درامدن یاداخل شدن
contempt در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
rates مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
rate مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
implicate گرفتار کردن مشمول کردن
implicating گرفتار کردن مشمول کردن
implicates گرفتار کردن مشمول کردن
implicated گرفتار کردن مشمول کردن
penalize کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
penalizing کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalised کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalises کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
surcharge نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
surcharges نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
purging غرامت دادن جریمه دادن
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com