Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
Other Matches
ScanDisk
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
to put the a. in the helve
مشکل یامعمائی را حل کردن
to resolve a doubt
حل مشکل یاشبهه کردن
clear up
<idiom>
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
harden
مشکل کردن سخت شدن
hardens
مشکل کردن سخت شدن
break
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
gain
پیدا کردن
find
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
track
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
average
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
take to
تمایل پیدا کردن به
to think out
با فکر پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
declined
شیب پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
seamless integration
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
shocks
هول وهراس پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respire
امید تازه پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
respiring
امید تازه پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
to upset the applecart
<idiom>
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی
[اصطلاح مجازی]
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
find
کشف کردن پیدا کردن
finds
کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
wart
زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
warts
زگیل دار شدن زگیل پیدا کردن
regained
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
substantialize
اساس دادن یا اساس پیدا کردن
jigsaws
مشکل
difficult
مشکل
uphill
مشکل
quandaries
مشکل
jigsaw
مشکل
scarc ely
مشکل
quandary
مشکل
problems
مشکل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com