Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 206 (12 milliseconds)
English	Persian
obscure	مشکوک ساختن
obscured	مشکوک ساختن
obscurer	مشکوک ساختن
obscures	مشکوک ساختن
obscurest	مشکوک ساختن
obscuring	مشکوک ساختن
Other Matches
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
obscurer	مشکوک
obscured	مشکوک
obscures	مشکوک
obscure	مشکوک
dubitable	مشکوک
obscurest	مشکوک
open to question <adj.>	مشکوک
impeachable	مشکوک
obscuring	مشکوک
touch and go	مشکوک
questionable	مشکوک
fishy	مشکوک
precarious <adj.>	مشکوک
skeptic	مشکوک
esoteric	مشکوک
suspicious	مشکوک
unsuspected	نا مشکوک
uncertainly	مشکوک
uncertain	مشکوک
in dispute	مشکوک
doubtful	مشکوک
left-handed	دورو مشکوک
dubitable	مورد شک مشکوک
toss-up	مسئله مشکوک
doutful category	کشتی مشکوک
ambiguity	سخن مشکوک
dubious	مورد شک مشکوک
ambiguities	سخن مشکوک
problematically	بطور مشکوک
questionable results	نتایج مشکوک
to admit of d	مشکوک بودن
suspecta	مشکوک شدن
dubiously	بطور مشکوک
toss up	مسئله مشکوک
suspected	مشکوک مظنون
vacillatory	مردد مشکوک
doubtful account	طلب مشکوک الوصول
shady	سایه افکن مشکوک
to become suspected	مشکوک [مظنون] شدن
it is of doubtful proveance	مبدا ان مشکوک است
bad dept	طلب مشکوک الوصول
suspect battery	اتشبار مشکوک دشمن
questionable	سوال برانگیز مشکوک
doubtful	ترکش مشکوک مورد تردید
apocryphal	دارای اعتبار مشکوک ساختگی
inquest	بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
brassage	هزینه مشکوک نمودن شمش
inquests	بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک
The suspected offender [perpetrator] is a previously respectable father.	پدری تا به حال محترم مشکوک به جرم است .
pseudepigrapha	نوشته هاوکتابهای مشکوک الاعتباری که تالیف انهارابنویسندگان نسبت میدهد
precarious	عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
purple	در رهگیری هوایی یعنی یکان یا هواپیمای تعیین شده مشکوک به حمل جنگ افزاراتمی است
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
make	ساختن
produce	ساختن
carbonize	کک ساختن
miscreate	بد ساختن
builds	ساختن
pellet	حب ساختن
invent	ساختن
to make away	ساختن
bulid	ساختن
composes	ساختن
build	ساختن
makes	ساختن
buildings	ساختن
manufacture	ساختن
manufactured	ساختن
compose	ساختن
manufactures	ساختن
fabrication	ساختن
to make a shift	ساختن
upbuild	ساختن
bridges	پل ساختن
set up	ساختن
remakes	از نو ساختن
bridged	پل ساختن
bridge	پل ساختن
fabricates	ساختن
fabricating	ساختن
remake	از نو ساختن
fabricated	ساختن
forborne	ساختن با
to go in with	ساختن با
dree	ساختن با
fashion	مد ساختن
fashioned	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
to get along	ساختن
put-up	ساختن
put up	ساختن
fashions	مد ساختن
inventing	ساختن
invented	ساختن
fabricate	ساختن
unifying	تک ساختن
produces	ساختن
idolize	بت ساختن
produced	ساختن
creating	ساختن
creates	ساختن
create	ساختن
mint	ساختن
indite	ساختن
generating	ساختن
generates	ساختن
unify	تک ساختن
unifies	تک ساختن
idolised	بت ساختن
idolises	بت ساختن
idolising	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
idolizing	بت ساختن
invents	ساختن
to t. up	ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
minted	ساختن
pills	حب ساختن
constructs	ساختن
upgrades	ساختن
minting	ساختن
mints	ساختن
constructed	ساختن
upgrading	ساختن
constructing	ساختن
construct	ساختن
upgraded	ساختن
confect	ساختن
pill	حب ساختن
upgrade	ساختن
minimising	کمینه ساختن
insuring	مطمئن ساختن
ensures	مطمئن ساختن
disables	ناتوان ساختن
to put to a pause	متوقف ساختن
disabling	ناتوان ساختن
minimises	کمینه ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
accustom	معتاد ساختن
accustoming	معتاد ساختن
accustoms	معتاد ساختن
insures	مطمئن ساختن
to settle a persons hash	کارکسیرا ساختن
assimilating	شبیه ساختن
ensure	مطمئن ساختن
discovering	مکشوف ساختن
rescind	باطل ساختن
discovers	مکشوف ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
relieve	بر جسته ساختن
relieves	بر جسته ساختن
relieving	بر جسته ساختن
discovered	مکشوف ساختن
symmetrize	متقارن ساختن
ensured	مطمئن ساختن
produce	ساختن محصول
to run rup	باشتاب ساختن
discover	مکشوف ساختن
to make known	اشکار ساختن
denigration	سیاه ساختن
discourage	بی جرات ساختن
discourages	بی جرات ساختن
minimised	کمینه ساختن
water disposal	ساختن اگو
internalization	درونی ساختن
to let off	روان ساختن
to rend laths	توفال ساختن
denuding	عاری ساختن
disturb	مضطرب ساختن
tp put to rout	منهزم ساختن
denudes	عاری ساختن
disturbs	مضطرب ساختن
denuded	عاری ساختن
denude	عاری ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
necessitate	ناگزیر ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
to lay open	اشکار ساختن
to kindle up	ملتهب ساختن
trammel	محدود ساختن
minimize	کمینه ساختن
minimized	کمینه ساختن
vext	متلاطم ساختن
versify	شعر ساختن
minimizes	کمینه ساختن
disable	ناتوان ساختن
substantiating	مستند ساختن
substantiates	مستند ساختن
substantiated	مستند ساختن
substantiate	مستند ساختن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com