Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
split infinitive
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
Other Matches
interjectory
در میان اورده
is intervocalic
حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
self-same
خودان
infinitival
مصدری
self same
خودان
very
خودان
the infinitive mood
وجه مصدری
perfect infinitive
مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
portmanteaux
واژه مرکب از دو واژه
portmanteau
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus
واژه مرکب از دو واژه
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
waterborne
اب اورده
begot
اورده
drift ice
یخ اب اورده
supplementary
هم اورده
capital stock
اورده
intervenient
در میان اینده واقع در میان
futtock
میان چوب میان تیر
flotsam
کالای اب اورده
the story goes
اورده اند
the veins and arteries
اورده وشرایین
pit run gravel
هم اورده شنی
brought
اورده شده
pit run material
خاک هم اورده
pit run earth
خاک هم اورده
quarry run rockfill
هم اورده سنگریز
new fledged
تازه پر در اورده
wind borne
باد اورده
driftwood
چوب اب اورده
supplementary
تکمیلی پس اورده
driftage
چیزباداورده یا اب اورده راندگی
unearned income
درامد باد اورده
crusher run material
هم اورده سنگ شکن
windfall profits
سود باد اورده
drifts
توده باد اورده
drifting
توده باد اورده
drifted
توده باد اورده
drift
توده باد اورده
windfall loss
زیان باد اورده
windfall income
درامد باد اورده
granulet
گوشت نوبالا اورده
windfall gains
منافع باد اورده
loess
خاک باد اورده
spindrift
برف یا غبارباد اورده
waveson
اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
the people pressed in
مردم زور اورده داخل شدند
tempered steel
فولادی که درگرما عمل اورده شده باشد
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
galantine
خوراک سرد گوشت گوساله وجوجه و دیگر جانوران که استخوان ان را در اورده باشند
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
capital stock
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
acquest
مال بدست اورده ازدسترنج یا بخشش مال غیرموروثی
cadenzas
اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenza
اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
neologism
نو واژه
neologisms
نو واژه
term
واژه
termed
واژه
worded
واژه
mosul
واژه
word
واژه
terming
واژه
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
delivered duty paid
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
dictionary
واژه نامه
punctuation for reference
زیر واژه
neologisms
واژه تراشی
neologisms
واژه جدید
intercalation
واژه افزایی
buzz words
رمز واژه
worded
واژه سخن
neologism
واژه جدید
glossary
واژه نامه
score out that word
ان واژه را خط بزنید
keyword
واژه کلیدی
stimulus word
واژه محرک
synonyms
واژه هم معنی
synonyms
واژه مترادف
synonym
واژه هم معنی
synonym
واژه مترادف
coinage
ابداع واژه
wordbook
واژه نامه
word book
واژه نامه
lexicon
[dictionary]
واژه نامه
buzz word
رمز واژه
word count
واژه شماری
cognate
واژه هم ریشه
loanword
واژه عاریه
wordbook
واژه نامه
glossary
واژه نامه
philologist
واژه شناس
paronym
واژه هم ریشه
glossaries
واژه نامه
pejorative
واژه تحقیری
word deafness
واژه کری
word order
ترتیب واژه ها
lexicology
واژه شناسی
word-blindness
واژه کوری
word blindness
واژه کوری
word
واژه سخن
loanword
واژه بیگانه
neologism
واژه تراشی
the root of a word
ریشه واژه
neolalia
واژه تراشی
dissylable
واژه دوهجائی
lexicon
واژه نامه دیکسیونر
word building test
ازمون واژه سازی
word association test
ازمون تداعی واژه ها
that word is obsolescent
ان واژه کم کم دارد مهجور
wordprocessing program
برنامه واژه پردازی
syncopation
کوتاه سازی واژه
this word means a dog
این واژه یعنی سگ
wordage
کلمات واژه بندی
word choice test
ازمون واژه گزینی
teragram
واژه چهار حرفی
lexicons
واژه نامه دیکسیونر
word span test
ازمون فراخنای واژه ها
octosyllable
واژه هشت هجائی
prandial
واژه شوخی امیز
dictionary sort
ترتیب واژه نامهای
post fix
در پایان واژه چسباندن
polysllable
واژه جند هجائی
homely
[British E]
<adj.>
خفه
[واژه تحقیری]
homely
[British E]
<adj.>
سنگین
[واژه تحقیری]
pentasyllable
واژه پنج هجائی
english words
واژه ها یا لغات انگلیسی
homely
[British E]
<adj.>
بیمزه
[واژه تحقیری]
septisyllable
واژه هفت هجائی
an inseparable prefix
سر واژه جدا نشدنی
score out that word
روی ان واژه خط بکشید
logomachy
بازی واژه پردازی
neology
استعمال واژه یااصطلاح جدید
dictionaries
کتاب لغت واژه نامه
dictionary
کتاب لغت واژه نامه
nomenclature
فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
a word with a pejorative connotation
واژه ای با معنای ضمنی منفی
malaprop
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
God bless
[you]
!
خدا حافظ
[واژه کهنه]
lexicography
فرهنگ نویسی واژه نگاری
rebus
نشاندادن واژه ها بصورت مصور
purism
واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
glossaries
واژه نامه ضمیمه کتاب
periphrasis
استعمال واژه ها وعبارات زائد
spicery
انباری ادویه
[واژه قدیمی]
glossary
واژه نامه ضمیمه کتاب
slang
واژه عامیانه وغیر ادبی
lexigraphy
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
bawdry
زنا
[دین]
[حقوق]
[واژه قدیمی]
catch-phrases
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrase
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
How do you pronounce
[say]
that
[this]
word?
این واژه چه جور تلفظ می شود؟
cantoria
[واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
homely
[British E]
<adj.>
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
kinked demand curve
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
to inspan oxen
این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
anglo-chinois
[واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
alinik design
واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
Genius Loci
نابغه
[واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
sanshifter
واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
parathesis
پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
logogram
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
this word occurs in gulistan p
این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
logograph
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
kpsi
[واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
to purify the person language
زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
the word is sanctioned by use
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
worid
کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
Chrismon
[حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
paragram
جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
poetaster is pejorative word
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
Cinquecento
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia
واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
middle part
میان
through
از میان
waists
میان
half back
میان
waist
میان
stagger
یک در میان
thru
از میان
omphalos
میان
mean line
خط میان
mean water
میان اب
shortcut
میان بر
between
میان
mesocarp
میان بر
amongst
در میان
staggering
یک در میان
in our midst
در میان ما
into
در میان
overthwart
از میان
midrib
رگ میان
among
میان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com