English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
immune from disease مصون از گرفتن ناخوشی
Other Matches
an intercurrent disease ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
pathologically از لخاظ ناخوشی شناسی ازروی علم ناخوشی شناسی
invioable مصون
immundity مصون
immune مصون
inviolable مصون
inviolate مصون
privileged مصون
inviolable مصون ازتعرض
infallible مصون از خطا
inviolably بطور مصون
irrefrangible نگفتنی مصون
immunization مصون کردن
sacred cows شخص مصون از انتقاد
sacred cow شخص مصون از انتقاد
frank باطل کردن مصون ساختن
mithridatize از اثر زهر مصون کردن
franker باطل کردن مصون ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
infallible مصون از خطا منزه از گناه
franks باطل کردن مصون ساختن
franking باطل کردن مصون ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
inviolability مصون بودن فرستاده دیپلماتیک ازهر نوع تعدی و اهانت
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
dunnage کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
disease ناخوشی
had health ناخوشی
invalidism ناخوشی
sicknesses ناخوشی
illnesses ناخوشی
unhealthiness ناخوشی
trichosis ناخوشی مو
ill health ناخوشی
indisposedness ناخوشی
diseases ناخوشی
sickness ناخوشی
maladies ناخوشی
pathogenetic ناخوشی زا
morbidity ناخوشی
morbidness ناخوشی
illness ناخوشی
malady ناخوشی
morbid anatomy از لحاظ ناخوشی
hepatic disease ناخوشی جگر
microzym میکرب ناخوشی
liver trouble ناخوشی جگر
maldemer ناخوشی دریا
laryngopathy ناخوشی خرخره
impaludism ناخوشی مردابی
morbid ویژه ناخوشی
mal de mer ناخوشی دریا
morbific ناخوشی اور
liver ناخوشی جگر
enteropathy ناخوشی رودهای
dermatopathy ناخوشی پوست
estival ناخوشی تابستانی
diseases of this nature اینگونه ناخوشی ها
biliousness ناخوشی زردابی
pathogeny پیدایش ناخوشی
pathognomic نماینده ناخوشی
pathognomomical نماینده ناخوشی
spelled حمله ناخوشی
spell حمله ناخوشی
bulimy ناخوشی گرسنگی
spells حمله ناخوشی
altitude sickness ناخوشی ارتفاع
livers ناخوشی جگر
to be infected with disease ناخوشی راواگیرکردن
diagnosis تشخیص ناخوشی
diagnoses تشخیص ناخوشی
morbific تولیدکننده ناخوشی
out break of a disease شیوع ناخوشی
myopathy ناخوشی ماهیچه
contagions سرایت ناخوشی واگیر
qualms ناخوشی همه جاگیر
contagion سرایت ناخوشی واگیر
cirrhosis ناخوشی الکی جگر
pestilence ناخوشی همه جاگیر
bunt ناخوشی قارچی گندم
he is liable to become sick اماده ناخوشی است
mycotic دچار ناخوشی قارچی
foot rot ناخوشی پا در گاو و گوسفند
unhealthy ناخوش ناخوشی اور
diagnostic وابسته به تشخیص ناخوشی
pandemic ناخوشی همه گیر
arthropathy ناخوشی بند یا مفصل
pandemics ناخوشی همه گیر
illness faded her beauty ناخوشی زیبایی اوراکاست
epizootic ناخوشی همه گیرحیوانی
to swing the lead خود را به ناخوشی زدن
epidmic disease ناخوشی همه جا گیر
qualm ناخوشی همه جاگیر
attacks اصابت یا نزول ناخوشی
attacked اصابت یا نزول ناخوشی
psychiater پزشک ناخوشی دماغی
metastasis جابجا شدن ناخوشی
attack اصابت یا نزول ناخوشی
morbidly بطور ناخوشی یا فاسد
psychopathic وابسته به ناخوشی دماغی
pellagrous دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
pathogenesis مبحث پیدایش ناخوشی
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
laryngopathy ناخوشی خشک نای
paragrahia ناخوشی غلط نویسی
idiopathy علاقه خاص ناخوشی جداگانه
hydropathic وابسته به درمان کردن ناخوشی با اب
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
mycetoma یکجور ناخوشی فرچی در دست و پا
pyretotherapy معالجه ناخوشی بوسیله تولیدتب
nephritic درمان کننده ناخوشی گرده
otological وابسته به گوش یا ناخوشی هاان
To pretend sickness(ignorance). تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
foot and mouth یکجور ناخوشی واگیردار با تب در جانوران شاخدار
hydrargyia or rism مسموم شدگی از جیوه ناخوشی سیمابی
to i. the germs of a disease میکربهای یک ناخوشی را به کسی تلقیح کردن
pathognomonic وابسته بتشخیص ناخوشی شاخص مرض
the disease threatens to sprea این ناخوشی خطر منتشر شدن دارد
orthopaedy معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند
framboesia ناخوشی واگیرداری که درپوست سیاهان پیدامیشودواماسهایی میاورد
germtheory فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
prosodemic درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
humoral pathology علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
pellagra یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
immune مصون کردن محفوظ کردن
galvanist متخصص تولید نیروی کهربایی با عمل شیمیایی یامعالجه ناخوشی با برق
pebrine یکجور ناخوشی درکرم ابریشم که نشان ان دانههای فلفلی سیاه است
psilosis یکجور ناخوشی گرمسیری که نشانه ان زخم شدن شامه مخاطی دهان است
vives یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
pliantly polonica یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
invermination دچاری به کرم روده ناخوشی کرم
helminthiasis ابتلاء به کرم روده ناخوشی کرم
mycosis ناخوشی قارچی بیماری قارچی
aestival تابستانی ناخوشی تابستانی
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
acquiring گرفتن
tithes ده یک گرفتن از
retaking پس گرفتن
retrieves پس گرفتن
situates جا گرفتن
to shut off را گرفتن
situating جا گرفتن
catch on گرفتن
to get at گرفتن
recaptures پس گرفتن
recapturing پس گرفتن
captures گرفتن
recaptured پس گرفتن
recapture پس گرفتن
overtaken گرفتن
blinds گرفتن
retrieve پس گرفتن
blinded گرفتن
tithe ده یک گرفتن از
blind گرفتن
retrieved پس گرفتن
acquires گرفتن
retakes پس گرفتن
acquire گرفتن
wed گرفتن
capture گرفتن
catch گرفتن
situate جا گرفتن
resumption از سر گرفتن
overtake گرفتن
grabs گرفتن
to take a wife زن گرفتن
grabbing گرفتن
skimmed کف گرفتن از
grabbed گرفتن
overtakes گرفتن
hold گرفتن
grab گرفتن
To go bad and stink. بو گرفتن
skimmed گرفتن کف
skims کف گرفتن از
to nestle oneself جا گرفتن
encumbers گرفتن
ceasing گرفتن
ceases گرفتن
ceased گرفتن
cease گرفتن
skims گرفتن کف
holds گرفتن
skim گرفتن کف
skim کف گرفتن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com