English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
musically مطابق اصول موسیقی
Other Matches
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
technically مطابق اصول فنی
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
perspectively ازروی علم منافرو مرایا مطابق اصول منافرو مرایا
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
play by ear <idiom> توانایی اجرای موسیقی تنها با گوش وبدون خواندن موسیقی
melody مجموعه نتهای موسیقی که پایه موسیقی را تشکیل میدهد
to sight-read something از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
melodies مجموعه نتهای موسیقی که پایه موسیقی را تشکیل میدهد
musicom یک زبان برنامه نویسی تصنیفی که روش هایی برای تولید تصنیفهای موسیقی اصیل بعلاوه موسیقی ترکیبی ارائه میدهد
MIDI Mapper برنامه پشتیبانی شده با windows که به کاربران MIDI با تجربه امکان تغییر نحوه ارسال نت موسیقی به دستگاههای موسیقی به PC را بیان میکند
MIDI file فایل ذخیره شده روی PC که حاوی نتهای موسیقی و اطلاعات صوتی است که توسط کارت وسط MIDI به قطعه موسیقی ارسال میشود
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
within مطابق
respondents مطابق
confirming مطابق
respondent مطابق
accordant مطابق
consilient مطابق
matched مطابق
from مطابق
according مطابق
incompliance with مطابق
in register مطابق
in keeping مطابق
after مطابق
even with مطابق
according to مطابق
correspondent مطابق
correspondents مطابق
frae مطابق
corresponding مطابق
similiar مطابق
correspoundent مطابق
complied مطابق با
corresponding to مطابق با
pursuant مطابق
corresponding to مطابق
complied with مطابق با
congurous مطابق
complying مطابق با
comply مطابق با
correspounding مطابق
complies مطابق با
similar مطابق
agreeably to مطابق
secundumn مطابق
corresponds مطابق بودن
up-to-date مطابق روز
up to date مطابق روز
pursuant to مطابق برحسب
trendier مطابق آخرین مد
trendiest مطابق آخرین مد
trendy مطابق آخرین مد
newfashioned مطابق مد روز
corresponded مطابق بودن
physiologically مطابق فیزیولوژی
synchrinized مطابق بودن
fashionably مطابق معمول
traditionally مطابق احادیث
pedagogically مطابق فن تعلیم
synchronizes مطابق بودن
testamentary مطابق با وصیت
synchronize مطابق بودن
synchronising مطابق بودن
synchronises مطابق بودن
synchronised مطابق بودن
conform to مطابق بودن با
poshest مطابق مد روز
posher مطابق مد روز
correspond مطابق بودن
posh مطابق مد روز
correspound مطابق بودن
as usual مطابق معمول
at my request مطابق با تقاضای من
corresponding مطابق متشابه
adjust مطابق کردن
to correspond to مطابق بودن
after the manner of بتقلید مطابق
orthodox مطابق مرسوم
to برحسب مطابق
constitutionally مطابق قانون
astronomically مطابق هیئت
by the square مطابق نمونه
by my watch مطابق ساعت من
in accordance with مطابق موافق
geometrically مطابق هندسه
homologize مطابق شدن
relevant وابسته مطابق
hygienically مطابق بهداشت
teaching اصول
doctrine اصول
teachings اصول
tenet اصول
doctrines اصول
ism : اصول
ism اصول
roots اصول
root اصول
principles اصول
technic اصول
nitty-gritty اصول
reconstruction نمونه مطابق اصل
classic مطابق بهترین نمونه
classics مطابق بهترین نمونه
reconstructions نمونه مطابق اصل
pedagogical teaching اموزش مطابق فن تعلیم
discretionally مطابق میل و اختیار
meets مطابق شرایط بودن
pedagogically مطابق علم اموزش
anno hegirae مطابق تقویم هجری
anatomically مطابق علم تشریح
cut and dried مطابق نقشه وبرنامه
cut and dry مطابق نقشه وبرنامه
currency مطابق روز بودن
currencies مطابق روز بودن
cut-and-dried مطابق نقشه وبرنامه
ethically مطابق علم اخلاق
meet مطابق شرایط بودن
dialectically مطابق قواعد منطق
parallels نظیر مطابق بودن با
quite the thing مطابق بارسم معمول
to keep step to a band مطابق موزیک پازدن
parallelling نظیر مطابق بودن با
parallelled نظیر مطابق بودن با
paralleling نظیر مطابق بودن با
paralleled نظیر مطابق بودن با
parallel نظیر مطابق بودن با
ideal مطابق نمونه واقعی
biblical مطابق کتاب مقدس
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
ideals مطابق نمونه واقعی
up-to-date مطابق اخرین طرز
accentually مطابق تکیه صدا
up to date مطابق اخرین طرز
constitutional مطابق قانون اساسی
true life مطابق زندگی روزمره
true copy رونوشت مطابق با اصل
metronomic مطابق میزانه شمار
ethnologically مطابق علم نژادشناسی
modular مطابق اندازه یامقیاس
constitutionalism اصول مشروطیت
prineipal parts اصول فعل
copernician system اصول کپرنیک
principles of religion اصول مذهب
denial measures اصول ممانعت
principles of economy اصول اقتصاد
principles of economics اصول اقتصاد
chung shin اصول تکواندو
creationism اصول افرینش
banking principles اصول بانکداری
functional اصول مبادی
theory اصول نظری
abolitionist اصول بردگی
methodologies علم اصول
methodology علم اصول
politics اصول سیاسی
monopolosm اصول انحصار
monopolism اصول انحصار
kinesiology اصول مکانیزم
theories اصول نظری
mormonism اصول mormon ها
economic principles اصول اقتصادی
neodoxy اصول نوین
nazism اصول نازی
naziism اصول نازی
accounting principles اصول حسابداری
technological اصول فنی
technologically اصول فنی
communism اصول اشتراکی
mutualism اصول همکاری
general principles اصول کلی
systems اصول وجود
relativity principles اصول نسبیت
grimace ادا و اصول
roots and branches اصول وفروع
grimaced ادا و اصول
grimaces ادا و اصول
grimacing ادا و اصول
tenets اصول مسلم
systems روش اصول
dogmas اصول عقاید
dogma اصول عقاید
system روش اصول
tenet اصول مرام
system اصول وجود
rational principle اصول عقلیه
technics اصول فنی
doctrine اصول حکمت
doctrines اصول حکمت
modernism اصول امروزی
grammatically مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
update مطابق روز پیش بردن
updated مطابق روز پیش بردن
that i snot in keepingwith our این مطابق نظریه مانیست
orthodox مطابق عقاید کلیسای مسیح
conventional مرسوم مطابق ایین وقاعده
sovietize مطابق رژیم شوروی کردن
model مطابق مدل معینی در اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com