Dictiornary-Farsi | مطابق علم تشریح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
anatomically	مطابق علم تشریح


Other Matches

standard	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards	مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
vivisect	موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
illustrations	تشریح
dissection	تشریح
analysis	تشریح
surgery	تشریح
surgeries	تشریح
anatomies	تشریح
illustration	تشریح
anatomy	تشریح
problem description	تشریح مسئله
anatomy	مبحث تشریح
entomotomy	تشریح حشرات
anatomist	تشریح کننده
anatomize	تشریح کردن
dissector	تشریح کننده
non descript	تشریح ناپذیر
anatomically	از روی تشریح
analyze	تشریح کردن
autopsies	تشریح مرده
autopsy	تشریح مرده
dissecting knife	چاقوی تشریح
anatomies	مبحث تشریح
dissect	تشریح کردن
zootomy	تشریح حیوانات
dissected	تشریح کردن
innuendos	یعنی تشریح
dissecting	تشریح کردن
discussion	تشریح مطالب
discussions	تشریح مطالب
innuendoes	یعنی تشریح
neurotomy	تشریح اعصاب
innuendo	یعنی تشریح
descriptions	توصیف تشریح
description	توصیف تشریح
dissects	تشریح کردن
autopsy	تشریح نسج مرده
anatomist	متخصص علم تشریح
tree surgery	تشریح علمی درخت
autopsies	تشریح نسج مرده
hypotyposis	تشریح مجسم کننده
embryotomy	تشریح جنین درزهدان
d. anatomy	تشریح مشاهدهای یا تبصیری
page description language	زبان تشریح صفحه
pdl	زبان تشریح صفحه
phytotomy	برش و تشریح گیاه
catling	چاقوی تشریح یاجراحی
syntax language	زبان تشریح نحو
aerography	علم تشریح هوا
kinesiology	تشریح حرکات بدنی انسان
gnosticize	ازراه عرفان تشریح کردن
vivisector	تشریح کننده جانور زنده
prosector	تشریح کننده بدن مرده
body snatcher	کسی که برای تشریح نبش قبرمیکند
White Paper	کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Papers	کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
similiar	مطابق
incompliance with	مطابق
respondent	مطابق
respondents	مطابق
in register	مطابق
pursuant	مطابق
secundumn	مطابق
in keeping	مطابق
frae	مطابق
complied with	مطابق با
agreeably to	مطابق
congurous	مطابق
consilient	مطابق
accordant	مطابق
corresponding	مطابق
corresponding to	مطابق با
according	مطابق
corresponding to	مطابق
correspoundent	مطابق
correspounding	مطابق
even with	مطابق
confirming	مطابق
correspondents	مطابق
according to	مطابق
after	مطابق
within	مطابق
matched	مطابق
correspondent	مطابق
complied	مطابق با
similar	مطابق
complies	مطابق با
comply	مطابق با
from	مطابق
complying	مطابق با
fashionably	مطابق معمول
correspond	مطابق بودن
to	برحسب مطابق
geometrically	مطابق هندسه
traditionally	مطابق احادیث
hygienically	مطابق بهداشت
in accordance with	مطابق موافق
newfashioned	مطابق مد روز
pedagogically	مطابق فن تعلیم
poshest	مطابق مد روز
relevant	وابسته مطابق
as usual	مطابق معمول
astronomically	مطابق هیئت
posher	مطابق مد روز
by my watch	مطابق ساعت من
by the square	مطابق نمونه
after the manner of	بتقلید مطابق
posh	مطابق مد روز
corresponding	مطابق متشابه
conform to	مطابق بودن با
constitutionally	مطابق قانون
orthodox	مطابق مرسوم
correspound	مطابق بودن
corresponded	مطابق بودن
corresponds	مطابق بودن
homologize	مطابق شدن
synchronize	مطابق بودن
at my request	مطابق با تقاضای من
synchronises	مطابق بودن
synchronising	مطابق بودن
synchronizes	مطابق بودن
trendy	مطابق آخرین مد
trendiest	مطابق آخرین مد
synchronised	مطابق بودن
testamentary	مطابق با وصیت
synchrinized	مطابق بودن
up-to-date	مطابق روز
pursuant to	مطابق برحسب
physiologically	مطابق فیزیولوژی
up to date	مطابق روز
adjust	مطابق کردن
to correspond to	مطابق بودن
trendier	مطابق آخرین مد
anno hegirae	مطابق تقویم هجری
ethically	مطابق علم اخلاق
true life	مطابق زندگی روزمره
quite the thing	مطابق بارسم معمول
pedagogically	مطابق علم اموزش
pedagogical teaching	اموزش مطابق فن تعلیم
meet	مطابق شرایط بودن
metronomic	مطابق میزانه شمار
keping with one's view	مطابق نظرکسی بودن
ethnologically	مطابق علم نژادشناسی
to keep step to a band	مطابق موزیک پازدن
currency	مطابق روز بودن
cut and dried	مطابق نقشه وبرنامه
discretionally	مطابق میل و اختیار
true copy	رونوشت مطابق با اصل
dialectically	مطابق قواعد منطق
meets	مطابق شرایط بودن
parallels	نظیر مطابق بودن با
up to date	مطابق اخرین طرز
reconstructions	نمونه مطابق اصل
musically	مطابق اصول موسیقی
classic	مطابق بهترین نمونه
reconstruction	نمونه مطابق اصل
constitutional	مطابق قانون اساسی
cut-and-dried	مطابق نقشه وبرنامه
ideal	مطابق نمونه واقعی
ideals	مطابق نمونه واقعی
cut and dry	مطابق نقشه وبرنامه
classics	مطابق بهترین نمونه
technically	مطابق اصول فنی
parallel	نظیر مطابق بودن با
up-to-date	مطابق اخرین طرز
paralleling	نظیر مطابق بودن با
currencies	مطابق روز بودن
parallelled	نظیر مطابق بودن با
parallelling	نظیر مطابق بودن با
accentually	مطابق تکیه صدا
biblical	مطابق کتاب مقدس
modular	مطابق اندازه یامقیاس
paralleled	نظیر مطابق بودن با
ideally	مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
standardization	مطابق معیار خاص دراوردن
sunwise	مطابق گردش عقربک ساعت
sovietize	مطابق رژیم شوروی کردن
conventional	مرسوم مطابق ایین وقاعده
scriptural	مطابق متن کتاب مقدس
symptomatic	مطابق نشانه بیماری نماینده
standardised	مطابق درجه معینی دراوردن
phonetioist	طرفداری املای مطابق صدا
that i snot in keepingwith our	این مطابق نظریه مانیست
standardises	مطابق درجه معینی دراوردن
synchronised	همزمان شدن با هم مطابق کردن
standardizes	مطابق درجه معینی دراوردن
standardizing	مطابق درجه معینی دراوردن
answers	بدرد خوردن مطابق بودن
answering	بدرد خوردن مطابق بودن
answered	بدرد خوردن مطابق بودن
answer	بدرد خوردن مطابق بودن
up to date	امروزی تازه مطابق روز
synchronises	همزمان شدن با هم مطابق کردن
moresque	مطابق با سبک مغربیهای افریقا
standardising	مطابق درجه معینی دراوردن
synchronizes	همزمان شدن با هم مطابق کردن
standardize	مطابق درجه معینی دراوردن
tallying	تطبیق کردن مطابق بودن
tally	تطبیق کردن مطابق بودن