English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
protect a player معاف از انتقال
Other Matches
exemption از خدمت معاف کردن معاف کردن
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
exonerates معاف
exempted معاف
exempt معاف
exonerating معاف
exonerated معاف
exonerate معاف
exempting معاف
exempts معاف
exonerated from معاف از
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
carded for record از خدمت صف معاف
tax exempt معاف از مالیات
exonerating معاف کردن
exempting معاف کردن
dispensable معاف کردنی
exonerates معاف کردن
duty free معاف ار مالیات
remitting معاف کردن
exonerate معاف کردن
exonerated معاف کردن
scot free معاف از مالیات
dissolvable معاف شدنی
exempts معاف کردن
dispense with معاف شدن از
dispend معاف کردن
affranchize معاف کردن
free of tax [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
exempt from taxes [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
exempt from taxation [only after nouns] <adj.> معاف از مالیات
excusing معاف کردن
exempt معاف کردن
exempted معاف کردن
remit معاف کردن
duty-free معاف از گمرک
scot-free معاف از مالیات
remits معاف کردن
excuses معاف کردن
excused معاف کردن
zero-rated <adj.> معاف از مالیات
tax-free <adj.> معاف از مالیات
tax-exempt <adj.> معاف از مالیات
non-taxable <adj.> معاف از مالیات
excusable معاف شدنی
non-assessable <adj.> معاف از مالیات
taxless <adj.> معاف از مالیات
free from taxes <adj.> معاف از مالیات
excuse معاف کردن
remitted معاف کردن
excused list فهرست معاف ها
exempt from duty معاف از خدمت
exemptible معاف شدنی
tax free معاف از مالیات
warless معاف از جنگ
excuser معاف کننده
duty free معاف ازحقوق گمرکی
free of all average معاف از هرگونه خسارت
free of general average معاف از خسارات عمومی
to let off معاف کردن ردکردن
duty free معاف از عوارض گمرکی
dispense معاف کردن بخشیدن
dispensed معاف کردن بخشیدن
dispensing معاف کردن بخشیدن
duties free معاف از حقوق گمرکی
free of charge معاف از حقوق گمرکی
to fall out معاف کردن [ارتش]
to dismiss [American E] معاف کردن [ارتش]
to buy off با پول معاف کردن
free of particular average معاف از خسارات جزئی
free of duty معاف از عوارض گمرکی
dispenses معاف کردن بخشیدن
exempts معاف ازخدمت شدن یا کردن
to release [from responsibility, duty] معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
enfranchised از بندگی رهاندن معاف کردن
exempt معاف ازخدمت شدن یا کردن
enfranchise از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchises از بندگی رهاندن معاف کردن
freeway شاهراهی که از حق راهداری معاف است
frank معاف کردن مهر زدن
franked معاف کردن مهر زدن
franker معاف کردن مهر زدن
frankest معاف کردن مهر زدن
franking معاف کردن مهر زدن
franks معاف کردن مهر زدن
exempting معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempted معاف ازخدمت شدن یا کردن
to be excused [from work or school] معاف بودن [از کار یا مدرسه]
emeritus افتخارا ازخدمت معاف شده
enfranchising از بندگی رهاندن معاف کردن
freeways شاهراهی که از حق راهداری معاف است
exempted , adressee گیرنده معاف از اجرای دستور
fpa معاف از جبران خسارت خاص
absolved کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolving کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
free zone منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
absolve کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
exempt player بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
to dismiss [remove] the board of managers مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره
free port بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free ports بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
dismisses مرخص کردن معاف کردن
dismissing مرخص کردن معاف کردن
dismiss مرخص کردن معاف کردن
conveyances انتقال
transmission line خط انتقال
migration انتقال
negotiations انتقال
conduction انتقال
abaloenation انتقال
negotiation انتقال
transmissions انتقال
assignment انتقال
conveyance انتقال
assignments انتقال
transfer line خط انتقال
transferring انتقال
transfers انتقال
transmission انتقال
transfer check انتقال
transfer انتقال
transportation انتقال
conductance انتقال
shifts انتقال
devolution انتقال
transference انتقال
mittimus انتقال
shift انتقال
displacement انتقال
convey انتقال
bail arm انتقال
conveyed انتقال
conveying انتقال
shifted انتقال
conveys انتقال
translation انتقال
downloading انتقال
transformation انتقال
shift انتقال
turn over انتقال
transter انتقال
translations انتقال
transitions انتقال
line shaft انتقال
transition انتقال
intuitions انتقال
intuition انتقال
metabasis انتقال
marque انتقال
move انتقال
transfers انتقال دادن
negotiable instruments اسنادقابل انتقال
light transmission انتقال نور
power transfer انتقال انرژی
evocate انتقال دادن
energy transfer انتقال انرژی
transfer of learning انتقال یادگیری
energy transmission انتقال انرژی
telegraphic transfer انتقال تلگرافی
technology transfer انتقال تکنولوژی
file transfer انتقال فایل
transferability انتقال پذیری
transferring انتقال دادن
transfer انتقال دادن
alienation انتقال مالکیت
to carry over انتقال دادن
image propagation factor ضریب انتقال
image transmission انتقال تصویر
immobilization عدم انتقال
incidence of taxation انتقال مالیات
information transmission انتقال اطلاعات
lineshaft drive محرکه انتقال
instrument of assignment سند انتقال
integrate transmission line خط انتقال مجتمع
line transmission error خطای انتقال
intuitively ازراه انتقال
line generated error خطای انتقال
mortmain انتقال ناپذیری
negotiability انتقال پذیری
thought transference انتقال فکر
internal transmittance ضریب انتقال
negative transfer انتقال منفی
gold flow انتقال طلا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com