Dictiornary-Farsi | معاف کردنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
dispensable	معاف کردنی


Other Matches

wadeable	کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
exemption	از خدمت معاف کردن معاف کردن
exempted	معاف
exempt	معاف
exonerates	معاف
exonerated	معاف
exonerate	معاف
exempts	معاف
exonerating	معاف
exempting	معاف
exonerated from	معاف از
free of tax [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
non-taxable <adj.>	معاف از مالیات
non-assessable <adj.>	معاف از مالیات
affranchize	معاف کردن
taxless <adj.>	معاف از مالیات
free from taxes <adj.>	معاف از مالیات
exempt from taxes [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
exempt from taxation [only after nouns] <adj.>	معاف از مالیات
zero-rated <adj.>	معاف از مالیات
exempted	معاف کردن
exempt from duty	معاف از خدمت
exempt	معاف کردن
exonerating	معاف کردن
exempting	معاف کردن
exonerates	معاف کردن
exonerated	معاف کردن
exonerate	معاف کردن
tax-exempt <adj.>	معاف از مالیات
tax-free <adj.>	معاف از مالیات
carded for record	از خدمت صف معاف
exemptible	معاف شدنی
tax exempt	معاف از مالیات
dispend	معاف کردن
dispense with	معاف شدن از
dissolvable	معاف شدنی
scot-free	معاف از مالیات
scot free	معاف از مالیات
exempts	معاف کردن
duty-free	معاف از گمرک
duty free	معاف ار مالیات
excusing	معاف کردن
excuses	معاف کردن
excused	معاف کردن
excuse	معاف کردن
excused list	فهرست معاف ها
excusable	معاف شدنی
excuser	معاف کننده
tax free	معاف از مالیات
protect a player	معاف از انتقال
warless	معاف از جنگ
remitting	معاف کردن
remitted	معاف کردن
remits	معاف کردن
remit	معاف کردن
to fall out	معاف کردن [ارتش]
dispensed	معاف کردن بخشیدن
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
free of charge	معاف از حقوق گمرکی
free of duty	معاف از عوارض گمرکی
free of general average	معاف از خسارات عمومی
to let off	معاف کردن ردکردن
dispensing	معاف کردن بخشیدن
free of all average	معاف از هرگونه خسارت
duties free	معاف از حقوق گمرکی
duty free	معاف از عوارض گمرکی
duty free	معاف ازحقوق گمرکی
to dismiss [American E]	معاف کردن [ارتش]
dispense	معاف کردن بخشیدن
to buy off	با پول معاف کردن
dispenses	معاف کردن بخشیدن
exempted , adressee	گیرنده معاف از اجرای دستور
fpa	معاف از جبران خسارت خاص
exempts	معاف ازخدمت شدن یا کردن
freeways	شاهراهی که از حق راهداری معاف است
freeway	شاهراهی که از حق راهداری معاف است
to be excused [from work or school]	معاف بودن [از کار یا مدرسه]
frank	معاف کردن مهر زدن
franked	معاف کردن مهر زدن
frankest	معاف کردن مهر زدن
franking	معاف کردن مهر زدن
franks	معاف کردن مهر زدن
franker	معاف کردن مهر زدن
enfranchise	از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchised	از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchises	از بندگی رهاندن معاف کردن
enfranchising	از بندگی رهاندن معاف کردن
exempt	معاف ازخدمت شدن یا کردن
emeritus	افتخارا ازخدمت معاف شده
exempted	معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempting	معاف ازخدمت شدن یا کردن
to release [from responsibility, duty]	معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
absolving	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolves	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
free zone	منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
absolved	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
absolve	کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن
discountable	کم کردنی
rebuttable	رد کردنی
forfoitable	گم کردنی
solvency	حل کردنی
rebuttable	رو کردنی
refutable	رد کردنی
rejectable	رد کردنی
confutable	رد کردنی
doable	کردنی
challengeable	رد کردنی
Personal effects are duty-free.	لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
smokable	دود کردنی
sinkable	نشست کردنی
seizable	ضبط کردنی
satisfiable	راضی کردنی
refillable	دوباره پر کردنی
resectable	قطع کردنی
repealable	لغو کردنی
referable	مراجعه کردنی
relatable	نقل کردنی
suppressible	متوقف کردنی
opposable	مخالفت کردنی
partible	جدا کردنی
participable	شرکت کردنی
persuadable	وادار کردنی
persuasible	وادار کردنی
preachable	وعظ کردنی
predicable	اطلاق کردنی
punishability	مجازات کردنی
quotable	نقل کردنی
operable	عمل کردنی
pracitcable	گذار کردنی
receivable	دریافت کردنی
leviable	وضع کردنی
smokeable	دود کردنی
tameable	رام کردنی
tarnishable	کدر کردنی
thinkable	فکر کردنی
triable	ازمایش کردنی
violable	غصب کردنی
vindicable	حمایت کردنی
vindicatory	ثابت کردنی
wadable	کپه کردنی
wadable	توده کردنی
weighable	وزن کردنی
wettable	خیس کردنی
fair game	مسخره کردنی
tamable	رام کردنی
applicable <adj.>	مصرف کردنی
suitable <adj.>	مصرف کردنی
spendable	خرج کردنی
utilizable <adj.>	مصرف کردنی
utilisable [British] <adj.>	مصرف کردنی
spottable	پیدا کردنی
useful <adj.>	مصرف کردنی
storable	انبار کردنی
subduable	مطیع کردنی
subjugable	مطیع کردنی
submergible	غوطه ور کردنی
supposable	فرض کردنی
surmountable	برطرف کردنی
usable <adj.>	مصرف کردنی
steerable	هدایت کردنی
leasable	اجاره کردنی
concealable	پنهان کردنی
assurable	بیمه کردنی
enunciable	اعلام کردنی
assumable	فرض کردنی
appraisable	قیمت کردنی
erasable	پاک کردنی
erectile	راست کردنی
applicative	اعمال کردنی
escapable	فرار کردنی
abolishable	منسوخ کردنی
excludable	محروم کردنی
interchangeable	با هم عوض کردنی
dispensable	صرفنظر کردنی
notifiable	اخطار کردنی
extinguishable	خاموش کردنی
extraditable	تسلیم کردنی
reprehensible	سرزنش کردنی
eliminable	بیرون کردنی
devisable	تعبیه کردنی
condemnable	محکوم کردنی
conquerable	فتح کردنی
compellable	مجبور کردنی
constrainable	مجبور کردنی
compassable	احاطه کردنی
contrivable	تدبیر کردنی
communicable	ابلاغ کردنی
collectible	جمع کردنی
collectable	جمع کردنی
covetable	طمع کردنی
declinable	صرف کردنی
defeasible	فسخ کردنی
demurrable	اشکال کردنی
denotable	دلالت کردنی
deprivable	محروم کردنی
calculable	حساب کردنی
farmable	زراعت کردنی
fellable	قطع کردنی
suggestible	پیشنهاد کردنی
includible	شامل کردنی